part15

705 64 4
                                    

راوی:

الان چهار ماه از حاملگیه هیناتا میگذره

هیناتا می‌ره پیش دکتر می خواد کاگیاما رو وقتی از اردویه تمرینی برگشت سوپرایز کنه که بچشون دختره یا پسره

هیناتا روی تخت دراز می‌کشه
دکتر: بچه ی شما دختر
هیناتا تو دلش میگه: وای کاگیاما حتما خوشحال میشه
آخه مُدام بهم میگه خیلی دوست داره بچمون دختر باشه

دکتر: ولی شما خیلی باید مراقب خودتون باشید
چون احتمال سقط جنین برای شما از قبلتون خیلی بیشتر شده
باید استراحت مطلق داشته باشید تا ماه آخر بارداری

هیناتا: دکتر یعنی اون اتفاق انقدر بچم رو تو خطر انداخته؟

دکتر: بله اون اتفاق شما رو تا مرز سقط جنین هم پیش برده
شما حتی اگه سرفه های خونی هم نداشته باشید نمی توانید
با کسی سکس داشته باشید
در اون صورت فقط یه معجزه می‌تونه بچتون رو نگه داره

هیناتا: وای این دختر کوچولوی من دلش هوس یاکیتوری کرده
خب بریم بیرون بگیریم

وقتی داشت برمیگشت خونه تو راه اوشیکاوا رو دید

__________________________

اطلاعات نویسنده: خب توی هر دنیای امگاورس قوانین و گونه ها باهم متفاوتن

و توی این دنیای امگاورس هم امگا های حامله تا آخر حاملگی شون شکمشون یه سانت هم بزرگ نمیشه
_______________________________

هیناتا با خوشحالی گفت: سلام اوشیکاوا

اوشیکاوا وقتی لبخند هیناتا رو دید انگار بهش برق وصل شد
مثل اینکه یه چیزی بهش اضافه شده بود

_____________________

و از شانس بد هیناتا ایشون هم عاشقش شد
😐😐😐😐😐

__________________________

اوشیکاوا چون امروز بازی رو برده بود خیلی خوشحال بود

اوشیکاوا تو دلش گفت: تو کل این زندگیه الفاییم تا حالا همچین حسی نداشتم این دیگه چی بود چرا هیناتا اِنقدر.....
خوشگله؟
اوشیکاوا: سلام هیناتا خیلی وقته ندیدمت
هیناتا: منم همینطور تو معمولاً این اطراف نمیای ، چیزی شده؟
اوشیکاوا: خب با یه باشگاه که این اطرافه بازی داشتیم و بردیم
هیناتا: چقدر خوب ☺️
اوشیکاوا: راستی هیناتا من می خوام با تو هم بازی کنم مطمئن باش که من میبرم
هیناتا: خب من تو این شرایط نمیتونم بازی کنم ، فعلاً خداحافظ من جایی کار دارم
اوشیکاوا: باشه فعلاً بای بای✋

هیناتا رسید خونه
روی تخت دراز کشید و یاکیتوری هایی که خریده بود رو میخورد

هیناتا نفس عمیقی کشید
هیناتا: اویکاوا ی لعنتی با اون کار تو*میی که انجام داد دیگه حتی نمیتونم والیبال بازی کنم
هی چه میشه کرد
دلم برای کاگیاما تنگ شده 😞

______________________________

کاگیاما:

الان دو هفته از اومدنم به اوردو ی تمرینی میگذره

خیلی دلم برای هیناتا تنگ شده
و الان هیناتا دقیقا چهار ماهشه یعنی دیگه جنسیت بچه معلوم شده امیدوارم دختر باشه
دارم از کنجکاوی میمیرم

ولی....دیگه باید به همه بگم هیناتا رو حامله کردم البته قبلش باید بگم که تو رابطه ایم که ، فکرای ناجور به سرشون نزنه

خب بریم که رفتیم

کاگیاما: میشه یه لحظه به من گوش کنید یه حرف مهم هست که باید به همتون بگم.....
خب از کجا شروع کنم
من و هیناتا با هم تو رابطه ایم

تاناکا: خب این رو خیلی وقته که هممون می‌دونیم
کاگیاما: میدونید؟😳😳😳
تاناکا: اره همه میدونن اون جوری که موقع تمرین به هم نگاه می‌کردید خیلی تابلوع که باهمید
کاگیاما: و حتماً خیلی کنجکاوید که بدونین که چرا هیناتا باهامون نیومده اوردو ی تمرینی
داییچی: اره این ذهنم رو خیلی درگیر کرده بود بگو دوست دارم بدونم

کاگیاما: هیناتا رو من نزاشتم بیاد
داییچی: چرا؟
کاگیاما: خب..هیناتارو...چهار ماهه که حامله کردم 😅😅

یهویی دهن همه باز شد
خب جای تعجب ندارد که معلومه همه تعجب میکنن

تاناکا: اصلاً انتظار این رو نداشتم فکر میکردم هیناتا مریضه
کاگیاما: تا همین یه ماه پیش منم فکر میکردم مریضه

داییچی: خب جدا از یهو حامله شدن هیناتا
مبارک باشه کاگیاما
کاگیاما: خیلی ممنونم داییچی

تاناکا: مبارک باشه بابا کاگیاما
نیشینویا: مبارکه بابا کاگیاما
کاگیاما: دفعه دیگه این اسم رو شنیدم زندتون نمیزارم 😠
نیشینویا: خب دیگه باید به اسم بابا عادت کنی چون دیگه واقعا داری بابا میشی
کاگیاما: با این حال این اسم رو اگه یه بار دیگه ازتون بشنوم مردین😡
تاناکا: باشه بابا چرا جوش میاری
سوکیشیما: هنوز یه روز از رابطتون نگذشته بود که حاملش کردی می گذاشتی حداقل یه ماه بعد انقد عجله داشتی؟😏😏😏

این سوکیشیما ی گوه هم دهنش باز شد

کاگیاما: اخی ببخشید کسی که دل هممون رو برده بود تور کردم و الان هم از من حاملس 😃😃😆😆
بد شکست عشقیی میشه سوکی 😃😃😃😃😃
_________________________
از وقتی شروع کردم دیدن انیمه همیشه دلم میخواست
حال این سوکیشیما رو بگیرم
😆😆😃😃😃😃😆😃😃😃😆😆😆😆😃😆

______________________________

سوکیشیما: ای عوضی جوزانیه خر هااااااااا😠😠😠😠

داییچی: بس کنید دیگه با هردو تونم

کاگیاما: بزار به هیناتا زنگ بزنم ببینم چی شد


کاگیاما: الو
هیناتا: سلام کاگیاما
کاگیاما: سلام هیناتا میگم بچمون دختره یا پسره🤩🤩
هیناتا‌: ..... خب وقتی برگشتی بهت میگم
کاگیاما: ولی تا اون موقع یه هفته مونده ، من تا اون موقع دق میکنم
هیناتا: دیگه یا باید منتظر بمونی یا بیای دنبالم منو ببری پیش خودت

پارت بعد😐😐

My alphaWhere stories live. Discover now