part25

654 49 8
                                    

راوی:

هیناتا و هیتوکا همدیگه رو بغل کردن
هیتوکا حالتهوو گرفت و با سرعت دوید سمت دستشویی
هیناتا پشت سرش رفت

هیناتا: هیتوکا از چی حالت بهم خورد؟
هیتوکا: خیلی..بوی غذای..دریایی میدی..من از وقتی باردار شدم...از غذای دریایی حالم بهم میخوره 😓😓

هیناتا: هاها باشه بیا بریم 😁
هیتوکا: بریم

____________________________
____________________

«پنج ماه بعد»

هیناتا: کاگیاما! کاگیاما! امروز بازی داری؟! چرا به من نگفتی!!😡😡😡

کاگیاما: هیناتا آروم باشه. برا این بهت نگفتم چون زرتی میای روی صندلی اول میشنی ، همین روزاس که بچه به دنیا بیاد 😡 تو اصلا به فکر سلامتیه خودت و بچه نیستی 😡

هیناتا: هه هه 😅 خب دوست دارم بازیت رو ببینم 😞
کاگیاما: خب اگه قول بدی زیاد تشویق نکنی و بخواد فشار نیاری
و بعد اینکه بازی تموم شد بری بیمارستان تا بچه بدنیا بیاد
شاید اجازه بدم!😌
هیناتا: واقعاً!!😃 آخ جون

هیناتا یکمی احساس دلدرد میکرد ولی دوست داشت بازی رو هم تماشا کنه پس هیچی راجب دلدردش به کاگیاما نگفت
هیناتا: کاگیاما من یکم میرم پیش هیتوکا آخه بچش تازه بدنیا اومده واسه یه بازی می‌بینمت
کاگیاما: باشه فعلاً

هیناتا و کاگیاما همدیگه رو بوسیدن و هیناتا رفت سمت خونه هیتوکا

تو راه هیناتا اوشیکاوا رو دید

هیناتا: اوه سلام اوشیکاوا خیلی وقته که ندیدمت☺️
*سرخ میشه*
اوشیکاوا:اوه ، سلام
هیناتا: از اونجایی که تو زیاد این طرفا نمیای فکر کنم با باشگاه ما بازی داری
اوشیکاوا: اوهوم
*همچنان سرخه 🍅*
هیناتا: خب دفعه قبل که همدیگه رو دیدیم گفتی میخوای با من بازی کنی 🙁
اوشیکاوا: هنوزم می‌خوام باهات بازی کنم 
هیناتا ابرو هاشور میده پایین به نشونه ناراحتی
هیناتا: خب فکر نکنم ایندفعه هم بتونم باهات بازی کنم
اوشیکاوا: چرا مگه چه اتفاقی افتاده؟
هیناتا: خب من-
هیناتا یهو یادش افتاد که کاگیاما دوست نداره که کسی بدونه
هیناتا: آه هیچی بعداً تو سالن می‌بینمت🙂
__________________________
__________________

هیناتا: سلام هیتوکاچان

هیتوکا: سلام هیناتاچان

همدیگه رو بغل می‌کنن

هیناتا: اومدم- آه
هیناتا یهو دلدردش شدید شد

هیتوکا: چی شده هیناتا

هیناتا: آخ هاها فکر کنم دیگه امروز باید بچم بدنیا بیاد

هیتوکا: الان باید بریم دکتر؟
نه الان زود خب بیخیال راستی بچت دختر یا پسره؟

هیتوکا: یه دختره آلفا ، کیوکو چان از وقتی فهمیده دخترمون آلفاه هر روز داره ذوق مرگ میشه 😆😆

هیناتا: مبارکه ، وقتی بچه هامون بزرگ شدن احتمالاً دوستای خوبی برای هم میشن ، آهان راستی وقتی رفتم سونوگرافی که ببینم جزو کدوم دَستَس فهمیدم که دخترم اومگاس ☺️☺️☺️

هیتوکا: هههههوووووممممممممم تو هم به همون چیزی که من فکر میکنم فکر می‌کنی😊😊😊

هیناتا: اگه به اینکه بچه هامون در آینده با هم باشن فکر می‌کنی......آره من به همون فکر میکنم

هیناتا و هیتوکا دو ساعت داشتن با هم حرف میزدن و بعد هیناتا یادش افتاد که باید بره بازیه کاگیاما رو ببینه
از هم خداحافظی کردن و هیناتا رفت
______________________
____________

هیناتا: سلام کاگیاما 😈😈
کاگیاما: آه تو چرا انقدر دوست داری بازیه من ببینی؟
تماشاگرا خیلی زیادن ممکنه بهت بُخورن و اتفاقی برات بیوفته
هیناتا: نگران من نباش من میتونم از خودم مراقبت کنم 😁😁
کاگیاما: ها 😕 باشه پس دیگه نمیتونم منصرفت کنم ☺️

کاگیاما خودش رو روی تخت پرت می‌کنه
کاگیاما: خب حداقل بیا بغلم تا قبل مسابقه یکم انرژی بگیرم 🙂
هیناتا هم رفت کنار کاگیاما دراز کشید و سرش رو گذاشت روی بازوی کاگیاما

کاگیاما یکم هیناتا بو کشید
کاگیاما: هیناتا خیلی بیشتر از مواقع دیگه بوی شیرینی و وانیل میدی😊
هیناتا سرخ میشه
هیناتا: خب.....ام......چجوری بگم🍅 خب.....این اواخر 🍅گاهی وقتا از پستونام....انگاری داره......🍅🍅شیر میاد🍅🍅🍅

کاگیاما: هههووووممممم بزار ببیم😈😏

هیناتاسرخ تر شد🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅
_____________

+25 😈😈😈😈😈
_______________

کاگیاما پیراهن هیناتا رو می‌کشه بالا
به سینه های هیناتا که انگار یکمی متورم شدن و دار از شون شیر آروم میچکه  نگاه کرد یکمی سرخ شد و شروع کرد به مکیدن یکی از پستون های هیناتا

هیناتا: آه آه کاگیاما آه آه آه داری چیکار می‌کنی آه آه آه!!!!!!🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅

کاگیاما سرش رو بلند می‌کنه و دهنش رو به دهن هیناتا میچسبونه و شیری که از پستون هیناتا مکیده رو میزاره تو دهن هیناتا
هیناتا از بسکه داغ شده بود دود از کلش بلند میشه🍅🍅🔥🔥🔥🍅🍅

کاگیاما زبونش رو به لباش می‌کشه
کاگیاما: به به عجب مزه ای😏😈
هیناتا خیلی خوش مزه ای به دخترم حسودیم میشه که می‌تونه همیشه از این سینه های خوشمزه بخوره😈😏😈😏😈😏😈😏😈

هیناتا با حرفای کاگیاما داشت از خجالت آتیش گرفت 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
هیناتا با حالت خیلی کیوت و خجالت زده کاگیاما رو میزد و داد میزد: کاگیاما!!!!! عوضی  دیگه هرگز این کار رو نکن بیشعور

کاگیاما داشت می‌خندید و می‌گفت: باشه باشه دیگه این کار رو نمیکنم😆😆😆
_________________________

بچه ها پارت بعد قراره کولاک کنه
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
البته میخوام حرستون بدم و صد سال دیگه بزارمش 😊😊😊

پس از انتظارتون لذت ببرید 😆😆😆😆😆😆

پس تا صد سال دیگه بای 😆😆😆😆😆😆😆😆😆😂😂😈😈😈😈😈

My alphaWhere stories live. Discover now