Taehyung's pov
تقریبا بیشتر وسایل هارو جابه جا کرده بودم که ارشد کیم و هوسوک هم به کمکم اومدن و در آخر با کمک یوجین و جوهان همه رو بردیم سمت محلی که قراربود کمپ بزنیم.
جونگ کوکم روی صندلی نشسته بودو قهوه میخورد،کوفت بخوری.
برای زدن چادرها همه کمک کردن و توی کمتراز یک ساعت همهی چادرهارو وصل کردیم،قراربود ده روزی اینجا بمونیم و فردا بقیه وسیله هارو میاوردن تا کارمونو شروع کنیم
استادمین خطاب به همه گفت
×حتما همگی خسته شدین،استراحت کنید فردا روز سختی رو در پیش داریم
خسته بودم ولی به قدری امروز خوابیده بودم که دیگه خوابم نمیومد،همه داخل چادراشون رفتن و یجورایی خاموشی اعلام شد،با اینکه صبح زود حرکت کرده بودیم ولی بخاطر طولانی بودن راه شب رسیده بودیم و الان تنها نوری که اطرافو کمی روشن میکرد نور ماه بود،روی یکی از صندلی های تاشو نشستم و بی هدف به ماه خیره شدم،نه اینکه از اینایی باشم که دوست دارن شبا بشینن به ماه و ستاره زل بزنن نه فقط از سر بیکاری.
صدای قدم های شخصی رو شنیدم ولی ترجیح دادم بازم زل بزنم به ماه،تا زمانیکه صدا نزدیک تر شد و بعد روی صندلی کنارم نشست...خب از اونجاییکه آرامش به ما نیومده بذارید حدس بزنم کیه...
+پس از این حرکتا هم بلدی
بیا خودشه
_چه حرکتی؟
+خیره شدن به ماه چه عاشقانه
_عاشقانه ترم میشد اگه به جای تو پرستار لی اینجا بود
سکوتش رو که دیدم برگشتم و به نیم رخش که به ماه خیره شده بود نگاه کردم...چیشد یهو ساکت شد؟
_دوسش داری؟
+کیو؟
_هیوری رو
خندید و برگشت به چشمام خیره شد
+چرا باید دوسش داشته باشم؟
_چرا؟خب معلومه اون خوشگله،مهربونه،دوست داشتنیه،خوش هیکله،خنده هاش خیلی زیباس و همینطور صدای قشنگی داره
نگاه عجیبی بهم انداخت و یکدفعه لب زد
+خب همهی اینارو که توام داری
_ها؟
از روی صندلی بلندشد و دستاشو داخل جیب های شلوار جینش برد
+یعنی باید توام دوست داشته باشم؟
چندبار گیج پلک زدم،قدمی برداشت و یکدفعه مکث کرد
+البته...
چرخید سمتم و ادامه داد:اگه مهربون بودنو فاکتور بگیریم
نیشخندش رو مخم رفت و خواستم جوابشو بدم که تلفنم شروع به زنگ خوردن کرد،همزمان با جواب دادن تلفن جونگ کوکم ازم دور شد و سمت چادرش رفت.
DU LIEST GERADE
Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch)
Fanfictionخلاصه: کیم تهیونگ انترنی که به تازگی وارد بیمارستان شینوا شده و جئون جونگ کوک رزیدنت مغز و اعصاب که از همون اول بنا به دلایلی بیمارستان رو برای کیم تهیونگ به جهنم تبدیل میکنه... یک گذشته فراموش شده؟ یازده سال از اون روز نحس میگذره...١۴فوریه ٢٠١٠ روز...