مضطربانه توی راهرو قدم میزدو با جویدن گوشه های ناخناش سعی در کنترل استرس و نگرانیش داشت، ١٠ دقیقه دیگه تهیونگ از اتاق عمل بیرون میومد و اونا هنوز پیداشون نشده بود.
تلفنشو از داخل جیبش بیرون کشید و میخواست شماره خانم بیون رو بگیره که با شنیدن صدای تهیونگ از پشت سر، اول به خانم بیون و همسرش و بعد، شانس فوق العاده خودش لعنت فرستاد.
لبشو گزیدو برای چندثانیه کوتاه چشماشو بست.
برای امروز حسابی برنامه ریزی کرده بود و حالا بخاطر دیر کردن اون زوج بی ملاحظه تمام نقشه هاش درحال خراب شدن بود._کوکو
باید عادی رفتار میکرد؟ درسته، این دومین باری بود که تهیونگ به اتاق عمل میرفت و شخصا بالای سر بیمار می ایستاد و جونگ کوک باید با تشویق کردن و حمایتهاش، خستگی پسرشو از بین میبرد پس، روی پاشنه پا چرخید و اجازه داد لبخند زیبای خرگوشیش انرژی دوباره ای به تن خسته تهیونگش بده.
تهیونگ سرعت قدم هاشو بیشتر کردو وقتی دستای جونگ کوک برای بغل کردنش باز شد، خندیدو خودشو به آغوش گرمش سپرد. سرشو روی شونهاش گذاشت و با لذت چشماشو بست.
دیگه اهمیتی نداشت اگه کسی میدیدشون، اونا خیلی وقت بود که رابطه خودشونو اعلام کرده بودن و برخلاف انتظار، تقریبا تمامی همکارانشون بدون هیچ دیدگاه تحقیرآمیزی از رابطشون حمایت و تشویقشون کرده بودن، حتی عده کمی هم که با این قضیه مشکل داشتن چیزی به زبون نیاوردن، چون این مسئله کوچکترین دخلی به اون ها نداشت.
+کارت زودتر تموم شد!
_اوهوم
+خیلی خسته شدی؟
_آهه تا قبل از اینکه ببینمت حس میکردم به یک هفته خوابیدن و استراحت نیاز دارم ولی الان کاملا شارژه شارژم
جونگ کوک خم شدو بعداز بوسیدن گونهاش آماده بود تا چیزی بگه که با ویبرهی تلفنش مکث کردو کمی از تهیونگ فاصله گرفت.
یه پیام از طرف خانم بیون بود، پیامو باز کردو خوند.
«ما رسیدیم»
لبخند محوی روی لب های جونگ کوک نشست که از چشم تهیونگ دور نموند و پرسید:
_کیه؟
بعداز فرستادن جواب کوتاه"باشه" تلفنو توی جیبش چپوند و سعی کرد با لبخند حواس تهیونگ رو پرت کنه.
+پیام تبلیغاتی بود
تهیونگ با اینکه باور نکرده بود ولی چیزی نگفت و جونگ کوک بعد از فرو بردن یک دستش داخل جیب شلوارش، کمی به کمرش قوس دادو روی پاشنه پاهاش عقب و جلو شد.
+گفتی خسته نیستی؟
_نیستم
+پس بزن بریم
![](https://img.wattpad.com/cover/263724435-288-k810060.jpg)
YOU ARE READING
Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch)
Fanfictionخلاصه: کیم تهیونگ انترنی که به تازگی وارد بیمارستان شینوا شده و جئون جونگ کوک رزیدنت مغز و اعصاب که از همون اول بنا به دلایلی بیمارستان رو برای کیم تهیونگ به جهنم تبدیل میکنه... یک گذشته فراموش شده؟ یازده سال از اون روز نحس میگذره...١۴فوریه ٢٠١٠ روز...