جونگ کوک آرنجشو به لبه پنجره تکیه داد و با دندوناش پوست گوشه ناخنشو جویید...
چیزی تا رسیدن به بیمارستان نمونده بود که بلاخره سکوتو شکست.
+چیه صدات در نمیاد؟تا دودقیقه پیش که داشتی مغزمو میخوردیبدون مقدمه پرسید
_چندوقته؟
+چی؟
_چندوقته منو...
نفسشو فوت کرد و جملشو تغییر داد
_چندوقته همچین حسی داری؟
+چه فرقی به حال تو داره؟
تماما به سمتش چرخید و آرنجشو به صندلی تکیه داد.
_ببین دکی جون
با چشم غره جونگ کوک جملشو اصلاح کرد.
_خیلی خب ارشد جئون،دکتر جئون،جونگ کوک شی یا هر کوفت دیگه ای من گی نیستم فهمیدی؟
جوابش فقط یه نیشخند روی لب های جونگ کوک شد و این عصبی ترش کرد.
_الان به چی میخندی؟
+با خودت چند چندی؟
_یعنی چی؟
+یادم نمیاد مجبورت کرده باشم به قبول احساساتم
_پاش بیوفته اینکارم میکنی
+زیادی خودتو دست بالا گرفتی
_لازمه یه چیزایی رو بهت گوشزد کنم
قبل از اینکه وارد محوطه بیمارستان بشه ماشینو کنار جاده نگهداشت و متقابلا چرخید به سمتش.
+مثلا چی؟پامو از حدم فراتر نذارم؟یوقت جلوی کسی سوتی ندم که آبروت بره یا اینکه...
کمربندشو باز کرد و کمی به سمتش خم شد.
+میترسی بهت دست درازی کنم؟
دستش روی دستگیره رفت و جونگ کوک غرید
+بتمرگ سرجات!
_با من درست صحبت کن جئون!
+هروقت یادگرفتی درست رفتارکنی منم درست صحبت میکنم
_حالمو بهم میزنی!
اخمش برای چندثانیه بازشد و متعجب نگاهش کرد و وقتی برای بار دوم دستش سمت دستگیره رفت،اینبار جونگ کوک به جای دادزدن پاشو روی پدال فشرد ودست تهیونگ روی دستگیره خشک شد و با غیظ به طرفش چرخید.
از درهای اصلی بیمارستان ردشد و کمی دورتر ترمز گرفت که اگه تهیونگ خودشو نگرفته بود با سر میرفت تو شیشه!
_این چه وضع رانندگیه؟!
+برو پایین
_چی؟
+گفتم برو پایین
_اگه میخواستی پیادم کنی چرا نذاشتی همونجا پیاده شم؟
![](https://img.wattpad.com/cover/263724435-288-k810060.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch)
Fanficخلاصه: کیم تهیونگ انترنی که به تازگی وارد بیمارستان شینوا شده و جئون جونگ کوک رزیدنت مغز و اعصاب که از همون اول بنا به دلایلی بیمارستان رو برای کیم تهیونگ به جهنم تبدیل میکنه... یک گذشته فراموش شده؟ یازده سال از اون روز نحس میگذره...١۴فوریه ٢٠١٠ روز...