~دوست پسر؟!...
یونگی اشتباه میدید یا واقعا نگاهش تهی شد؟
کیونگ هو لبش رو از داخل گزید و نیشخند عصبی زد.
~جی جی تو...
#هی بچه ها شما این بیرونید؟
صدای داوون،یونگی رو وادار کرد از هوسوک فاصله بگیره و کیونگ هو حرفشو قطع کنه...سرهای هر سه چرخید و داوون از دیدن کیونگ هو کنار اون دوتا اخم کرد.
وقتی فهمیده بود کیونگ هو به تنهایی برگشته کره شدیدا عصبانی شده بود و حتی پدر و مادرشم از واکنشش متعجب شده بودن،البته حق داشتن اگه میفهمیدن اون آدم با پسرشون چیکار کرده قطعا دست به کارهای خطرناکی میزدن ولی بخاطر هوسوک مجبور بود سکوت کنه و هیچ حرفی نزنه...علاوه بر اون این آدم با چه رویی تونسته پاشو به اینجا بذاره و بدون ذره ای شرم با کمال وقاحت زل بزنه به چشمای هوسوک.
کیونگ هو لبخند زد و دستاشو باز کرد.
~داوونا اومدی استقبال عموی عزیزت؟
قطعا اگه میتونست همونجا با هر ماشینی که توی پارکینگ داشتن یدور از روی اون آدم رد میشد و در نهایت توی رودخانه هان خفش میکرد،ولی جلوی دوست هوسوک مجبور شد ظاهرشو حفظ کنه.
لبخند زورکی زد و از میون دندون های بهم چفت شدش غرید.
#شما الان نباید آمریکا پیش خانوادتون باشین"عموی عزیزم"؟
دو کلمه آخرو با غیض گفت و کیونگ هو خندید.
~بیخیال خانواده واقعی من شمایید هرچند...
ظاهر دلخوری به خودش گرفت و به زوج مقابلش اشاره کرد.
~خیلی ناراحت شدم از اینکه الان باید بفهمم هوسوک دوست پسر داره
هردو چشماشون از تعجب گرد شد و یونگی دستشو مشت کرد.
"عوضی! عمدا این حرفو زد!"ولی...
#باید بهتون میگفتیم؟
چی؟
اینبار نوبت تعجب کردن بخاطر واکنش داوون بود!
~چی؟
دست به سینه ایستاد و ظاهر خونسردشو حفظ کرد.
#ما توی یکی از تماس های تصویری خیلی اتفاقی فهمیدیم شما دوساله ازدواج کردین اونوقت انتظار دارین راجب رل زدن هوسوک چیزی بهتون بگیم؟
کیونگ هو گوشه لبش بالا رفت و به سختی چهره عصبانیشو مخفی کرد،این دختر...از همون بچگی رو اعصابش بود و برخلاف هوسوک که کاملا یه پسر آروم و مطیع بود داوون شدیدا سرکش و گستاخ بود.
#بهتره بریم داخل مامان و بابا نگران میشن
هوسوک که شرایط رو مناسب دونست خودش رو به داوون رسوند و بازوشو گرفت.

YOU ARE READING
Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch)
Fanfictionخلاصه: کیم تهیونگ انترنی که به تازگی وارد بیمارستان شینوا شده و جئون جونگ کوک رزیدنت مغز و اعصاب که از همون اول بنا به دلایلی بیمارستان رو برای کیم تهیونگ به جهنم تبدیل میکنه... یک گذشته فراموش شده؟ یازده سال از اون روز نحس میگذره...١۴فوریه ٢٠١٠ روز...