?Part45?

10.8K 1.3K 597
                                        

~دوست پسر؟!...

یونگی اشتباه میدید یا واقعا نگاهش تهی شد؟

کیونگ هو لبش رو از داخل گزید و نیشخند عصبی زد.

~جی جی تو...

#هی بچه ها شما این بیرونید؟

صدای داوون،یونگی رو وادار کرد از هوسوک فاصله بگیره و کیونگ هو حرفشو قطع کنه...سرهای هر سه چرخید و داوون از دیدن کیونگ هو کنار اون دوتا اخم کرد.

وقتی فهمیده بود کیونگ هو به تنهایی برگشته کره شدیدا عصبانی شده بود و حتی پدر و مادرشم از واکنشش متعجب شده بودن،البته حق داشتن اگه میفهمیدن اون آدم با پسرشون چیکار کرده قطعا دست به کارهای خطرناکی میزدن ولی بخاطر هوسوک مجبور بود سکوت کنه و هیچ حرفی نزنه...علاوه بر اون این آدم با چه رویی تونسته پاشو به اینجا بذاره و بدون ذره ای شرم با کمال وقاحت زل بزنه به چشمای هوسوک.

کیونگ هو لبخند زد و دستاشو باز کرد.

~داوونا اومدی استقبال عموی عزیزت؟

قطعا اگه میتونست همونجا با هر ماشینی که توی پارکینگ داشتن یدور از روی اون آدم رد میشد و در نهایت توی رودخانه هان خفش می‌کرد،ولی جلوی دوست هوسوک مجبور شد ظاهرشو حفظ کنه.

لبخند زورکی زد و از میون دندون های بهم چفت شدش غرید.

#شما الان نباید آمریکا پیش خانوادتون باشین"عموی عزیزم"؟

دو کلمه آخرو با غیض گفت و کیونگ هو خندید.

~بیخیال خانواده واقعی من شمایید هرچند...

ظاهر دلخوری به خودش گرفت و به زوج مقابلش اشاره کرد.

~خیلی ناراحت شدم از اینکه الان باید بفهمم هوسوک دوست پسر داره

هردو چشماشون از تعجب گرد شد و یونگی دستشو مشت کرد.

"عوضی! عمدا این حرفو زد!"

ولی...

#باید بهتون می‌گفتیم؟

چی؟

اینبار نوبت تعجب کردن بخاطر واکنش داوون بود!

~چی؟

دست به سینه ایستاد و ظاهر خونسردشو حفظ کرد.

#ما توی یکی از تماس های تصویری خیلی اتفاقی فهمیدیم شما دوساله ازدواج کردین اونوقت انتظار دارین راجب رل زدن هوسوک چیزی بهتون بگیم؟

کیونگ هو گوشه لبش بالا رفت و به سختی چهره عصبانیشو مخفی کرد،این دختر...از همون بچگی رو اعصابش بود و برخلاف هوسوک که کاملا یه پسر آروم و مطیع بود داوون شدیدا سرکش و گستاخ بود.

#بهتره بریم داخل مامان و بابا نگران میشن

هوسوک که شرایط رو مناسب دونست خودش رو به داوون رسوند و بازوشو گرفت.

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Where stories live. Discover now