🩺Part23🩺

10.2K 1.4K 402
                                    

لب پایینشو بین لباش گرفت و شروع کرد به بازی با لبای صورتی رنگش...خودشو کاملا روی بدنش کشید و حین بوسیدن لباش یه دستشو زیر لباسش و دست دیگشو سمت انگشتاش برد و انگشتاشونو درهم چفت کرد.

تهیونگ به سختی جواب بوسه هاشو میداد و هرلحظه بیشتر زیر بدنش قرمز میشد و مطمعن بود اگه الان میذاشتنش کنار یه گوجه نمیشد از هم تشخیصشون داد...!

نه میتونست مثل جونگ کوک همراهیش کنه نه قدرت پس زدنشو داشت،فقط چشماشو بسته بود و اجازه میداد تا هرکاری که میخواد با بدنش انجام بده.

جونگ کوک زبون خیسشو روی لب بالاییش کشید و پایین تنه هاشون رو بهم چسبوند.

با هر حرکتی از جانب جونگ کوک زیر دلش چیزی شروع به وول خوردن می‌کرد و وادارش می‌کرد تا پایین تنشو بیشتر بهش بچسبونه.

جونگ کوک روی لب هاش خندید و اینبار خط لبخندشو بوسید.

+اینجوری به اتاق نمیکشه ها

اخم ظریفی میون ابروهاش نشست و چشماشو باز کرد.

_مگه قراره اتفاقی بیوفته؟

جونگ کوک از زیر لباس بدن خوش فرمشو لمس کرد و انگشت اشارشو روی نیپلش کشید...همزمان که گونشو میبوسید زمزمه وارانه گفت.

+میدونی چقدر منتظر این روز بودم؟...هروز و هرشب...با فکر تصاحب کردن بدنت...میخوابیدم و بیدار میشدم

سعی کرد بلندبشه ولی جونگ کوک سنگینی وزنشو روی بدنش انداخت...به تازگی وزن اضافه کرده بود یا قبلاهم انقدر سنگین بود؟ از حس وزن زیادی که روش قراره گرفته بود نالید.

_بلندشو...داری خفم میکنی!

+حقته

_چی؟!

سرشو بلندکرد و تهیونگ بلاخره تونست چهرشو ببینه...نور ماه از پشت پنجره به داخل تابیده بودو نیمی از صورتشو مشخص کرده بود...

+شاید اینجوری بفهمی جایگاهت کجاست

اخم کرد و با کف دستاش به قفسه سینش ضربه زد.

_چی میگی؟...بلندشو از روم!...چه جایگاهی؟

یه تای ابروشو بالا برد و نیشخند زد.

+زیر من بودن

صبرش لبریز شد و نیم خیز نشست ولی جونگ کوک خیلی سریع مچ هردوتا دستشو گرفت و سرشو توی گردنش فرو کرد...داشت اذیتش میکرد،کم کم از اینکه حسشو گفته بود داشت پشیمون میشد و تنها حسی که داشت ترس بود.

زبونشو روی گردنش کشید و با گازی که به گردنش زد داد تهیونگ بلندشد!

_تمومش کن!!!

وحشت‌زده از خواب پرید و روی تخت نشست...

ضربان قلبش بالا رفته بود و قطرات عرق سرد مثل شبنم روی کمر و گردنش نشسته بودن...به فضای خالی اتاقش نگاه کرد و وقتی مطمعن شد هیچکس غیراز خودش توی اتاقش نیست یه نفس راحت کشید و با دستاش صورتشو پوشوند.

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang