🔞Part51,52🔞

12.7K 1.1K 249
                                    

اونکه جدی نبود،بود؟

*داری باهام شوخی میکنی نه؟

÷یک...

انگشت کوچیکشو بالا آورد و شمرد،هوسوک پلک زد و به جهت مخالف قدم برداشت.

*واقعا میخوای بشماری؟بعدش چی؟برنامه چیه؟

یونگی به حالت آماده باش نشست و انگشت حلقشو بالا گرفت.

÷میفهمیم...دو

*سه

هوسوک به تمسخر گفت و یونگی یه تای ابروشو بالا انداخت و از روی مبل بلندشد،کت شاین دارشو از تنش درآورد و اجازه داد بازوهای سفید و عضلانیش از زیر رکابی مشکی رنگ در معرض دید هوسوک قرار بگیره.

÷هوففف دارم آتیش میگیرم...تو گرمت نیست؟

رکابیشو تو دست گرفت و سعی کرد با باد زدن بدنشو خنک کنه.

*ن...نه

با لکنت گفت و عقب رفت،هوا کاملا متعادل بود نه سرد و نه گرم که البته یونگی هم اینو خوب میدونست.

یک قدم...دو قدم...سه...چهار...

هوسوک با هر قدم عقب عقب میرفت و حتی متوجه نشد از پل شیشه ای روی استخر رد شده.

÷داری مسیر اشتباهی رو میری

*منظورت چیه؟

یونگی به پشت سر هوسوک اشاره کرد و هوسوک که حالا به پنجره های بزرگ طرف دیگه خونه رسیده بود چرخید و اگه یونگی دستشو سپر نکرده بود با صورت به شیشه برخورد می‌کرد!

*اوه!

دست یونگی روی پیشونیش قراره گرفته بود و از پشت سر بهش نزدیک شد،دست آزادشو دور شکمش حلقه کرد و لباشو روی انحنای بین گردن و سرشونش گذاشت.

÷بالکن طبقه بالا ویوی بهتری داشت ولی اینجاهم بد نیست،میتونیم به صورت وی آی پی اجرا کنیم

بدن هوسوک لرزید و یونگی بدون اینکه لباشو فاصله بده لبخند زد،حس شوخ طبعیش بدجوری فعال شده بود و از اینکه حرفاش روی هوسوک تاثیر میذاشت و تن پسر کوچکترو میلرزوند،لذت میبرد.

*م...من...هیچوقت همچین...ح...حسی نداشتم!

÷چه حسی؟

با هر کلمه نفس های داغش و حرکت لب های برجستش پوست لطیفشو میسوزوند و هوسوک ناخواسته سرشو به کتف یونگی تکیه داد.

گونه هاش داغ شده بود و از انعکاس تصویر محو خودش توی شیشه میتونست به سختی رنگ گرفتن گونه هاشو ببینه و تصویر یونگی که سرشو توی گردنش فرو برده بود و مشغول بوسیدنش بود.

یه بوسه خیس و یونگی شروع به حرف زدن کرد.

÷نبضت جوری میزنه که حس میکنم اگه دندونامو توی گردنت فرو کنم به راحتی یه فواره از خون تشکیل میشه

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora