🩺Part29🩺

10.9K 1.5K 465
                                    

Jungkook's pov

سرم سنگین شده بود و دیگه توان باز نگهداشتن چشمام رو نداشتم...تنها چیزی که حس میکردم صداهای مبهم و تکون های شدید بدنم بود،تهیونگ داشت تکونم میداد؟

کم کم صدای فریاد هاش محو شد و حس غرق شدن توی یه دریای ساکت سرد تمام وجودم رو در برگرفت.

خفگی که در نهایت باعث بوجود اومدن حس سوزش توی ریه هام شده بود.

یعنی تموم شد؟تا همینجا بود؟من حتی یکبارهم جمله دوستت دارم رو از زبون تهیونگ نشنیدم!

داشتم هوشیاریم رو از دست میدادم و چیزی نمونده بود تا به آغوش مرگ فرو برم ولی...

با وارد شدن نفس های خنکی درون ریه هام و کم شدن حس سوزش انگار که جونی دوباره به تنم برگشته بود.

تهیونگ برای چندمین بار لب هاشو روی لبام گذاشت و نفس های خودشو وارد ریه هام کرد و به قلبم شک وارد کرد‌!

_جونگ کوکا!...خواهش میکنم...نفس بکش لعنتی نفس بکش!

با سرفه ای که کردم تهیونگ محکم بغلم کرد و سرمو به سینش چسبوند،میتونستم کوبیده شدن قلبشو به سینش حس کنم و لبخند بی جونی روی لبم نشست...ترسیده بود...از اینکه ممکن بود از دستم بده ترسیده بود؟!

_خدای من...هاه...خدایا شکرت!

نفس تنگیم برطرف شده بود ولی قلبم هنوزهم درد میکرد،با اینحال دلم میخواست توی همون حالت بمونم،آغوش تهیونگ از هر مسکنی بیشتر دردمو خوب می‌کرد.

در دلم لبخند زدم و سرمو بیشتر به سینش چسبوندم،این اسم بهش میومد.

مسکن من تهیونگ بود...

+تهیونگ

_جونم

اوکی فکرکنم یه حمله قبلی دیگه تو راه داریم!

فاک تهیونگ اگه میدونستی قلبم مریضه هیچوقت اینجوری جوابمو نمیدادی.

بغض کرده بود و اینو میتونستم از صداش بفهمم.

_میتونی صبرکنی تا یه نفرو صدا بزنم ببریمت اورژانس؟

معلومه که نه!!!!!

سرمو از سینش فاصله دادم و به چشمای قرمز شدش خیره شدم.

لبش رو خجالت زده گزید.

_اگه زخمم باز نمیشد خودم بلندت میکردم ولی...

+تهیونگ

_جانم

آیییی اینجوری نگو جانم خب فاک من خیلی سست عنصرم!

+میخوام برم دستشویی

بینیش رو بالا کشید و توی همون حالت بغض دارش انگار که متوجه حرفم نشده پرسید.

_هاه؟

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Où les histoires vivent. Découvrez maintenant