🩺Part43🩺

8.5K 1.2K 306
                                    

نه تهیونگ و نه جونگ کوک هیچکدوم کوچکترین حرکتی نمیکردن و تنها در سکوت بهم خیره شده بودن.

سومین از روی صندلی بلند شد و دستشو سمت مادر تهیونگ دراز کرد و لبخند زد.

~جئون سومین هستم خوشبختم

جئون سومین؟!

سر تهیونگ به سرعت چرخید و روی سومین ثابت موند!...چرا باید جئون سومین اینجا باشه؟

چرا کنار جونگ کوک؟

جئون سومین...

جئون جونگ کوک...

جئون...

دوباره به جونگ کوک نگاه کرد...

اینجا چخبره؟
....

بعداز رد شدن از پلیس راه و عوارضی قبل از اینکه وارد شهر بشه کنار جاده ایستاد و شماره هوسوک رو گرفت...کمی طول کشید تا جواب بده و در نهایت با صدای نازک و دخترانه ای مواجه شد.

«الو؟»

تلفن رو از گوشش فاصله داد و شماره رو چک کرد،اشتباه سیو کرده بود؟

«فکرمیکنم اشتباه گرفتم»

«نه صبرکنید...با سوکی کار داشتین؟»

«سوکی؟»

«اوه منظورم هوسوکه»

این کیه که انقدر صمیمانه صداش میزنه؟

«شما؟»

«الان تلفنو میدم بهش یه چندلحظه صبرکنید...هوسوکا...»

صدای دختر پشت تلفن هرلحظه دورتر میشد و بعداز کمی منتظر موندن صدای هوسوک پشت تلفن پیچید.

«بله؟»

«روز کریسمس رفتی دنبال دختر بازی؟»

دست خودش نبود و ناخواسته متلک انداخت.

«شما؟»

«که نمیشناسی»

هوسوک کمی فکر کرد و بعداز یه مکث کوتاه با تردید پرسید:

«...ارشد مین؟»

«کجایی؟»

هوسوک تلفنو از گوشش فاصله داد و شماره رو خوند و دوباره پرسید:

«چرا باید جواب بدم؟»

«چون من ارش...»

«این هیچ ربطی به ارشد بودنتون نداره یونگی شی»

«گفتم کجایی؟»

صدای نفس های کلافه هوسوک رو شنید.

«خونم»

«لوکیشن بفرست»

«برای چی؟»

«یبار شد چیزی ازت بخوام و نپرسی چرا؟»

«واقعا درکتون نمیکنم یونگی شی»

تماس قطع شد و قبل از اینکه یونگی فرصت کنه تا از قطع شدن تماسش حرص بخوره یه پیام از هوسوک اومد...لوکیشن بود.

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora