🩺Part56🩺

8.1K 1K 196
                                    

هیوری ویلچرو از در پشتی خوابگاه داخل برد و قبل از رسیدن به آسانسور خم شد و جونگ کوک رو چک کرد.

#مطمعنید حالتون خوبه؟

جونگ کوک ماسکو از روی لب هاش برداشت و دستاشو به دسته های ویلچر زد تا بلند بشه.

+خوبم،از اینجا به بعدو خودم میتونم برم

هیوری به وضوح متوجه رنگ پریدگی و بی‌حال بودن جونگ کوک بود اما به خودش این اجازه رو نمی‌داد تا ازش سوال بپرسه،شاید این تنها کاری بود که میتونست به جبران خوبیش انجام بده.

#اگه کمکی لازم داشتین...

+ممنونم هیوری شی

قلب دخترک با همون تشکر خشک و خالی لرزید و لبخند روی لب هاش نشست،به نشانه احترام تا کمر خم شد و موهای لخت و بلندش صورتشو پوشوند.

#کاری نکردم

جونگ کوک با تکیه به دیوار خودشو به آسانسور رسوند و با یادآوری چیزی دوباره برگشت.

+و لطفا...به هیچکس چیزی نگو

#چی؟

+فکرکن هیچ اتفاقی اینجا نیوفتاده،نه منو دیدی نه چیزی از حالم میدونی،فهمیدی؟

هیوری بازهم تعظیم کرد و جواب داد.

#نه چیزی دیدم نه چیزی شنیدم،خیالتون راحت باشه

+خوبه،ممنونم

جونگ کوک وارد آسانسور شد و طبقه مورد نظرو زد،هیوری با چشماش رفتن جونگ کوک رو تعقیب کرد و در آخر زمانیکه آسانسور درحال بسته شدن بود،زانوهای جونگ کوک لرزید و هیوری برای کمک کردن یک قدم به جلو برداشت ولی جونگ کوک دستشو به نشانه ایستادن بالا گرفت و بهش دستور داد سمتش نیاد.

با تمام دلنگرانی ها هیوری به حرف ارشدش گوش داد و تنها رفتنش رو نگاه کرد.

شاید این نقشی بود که برای هیوری در نظر گرفته شده بود...عشقی که فقط از دور میتونست شاهدش باشه و با این‌حال ،دخترک جوان هیچ اعتراضی نمی‌کرد،به همین مکالمات کوتاه و حتی توجه های کم هم قانع بود.

....

باز شدن در اتاق مصادف شد با خم شدن زانوهای جونگ کوک و تا رسیدن به تخت گرم و نرمش ادامه مسیر رو چهار دست و پا طی کرد،همینکه سرش روی بالشت قرارگرفت دست برد و از داخل عسلی کنار تخت اسپری نیتروگلیسرین رو بیرون کشید و میون لب هاش قرار داد،یه پاف و چشمای خستش روی هم قرار گرفت!

*نذار سرنوشت تهیونگم مثل مادرت بشه جونگ کوک*

ساعدش روی چشماش قرارگرفت و دستشو راستشو روی قلبش گذاشت.

*خودت داری وضعیت مادرتو میبینی جونگ کوک،مرگ پدرت اونو نابود کرد،سال ها از اون اتفاق میگذره و هنوزهم وقتی تنهاس میبینم که چجوری بخاطرش اشک میریزه و من هیچ کمکی از دستم ساخته نیست*

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Where stories live. Discover now