هیوری ویلچرو از در پشتی خوابگاه داخل برد و قبل از رسیدن به آسانسور خم شد و جونگ کوک رو چک کرد.
#مطمعنید حالتون خوبه؟
جونگ کوک ماسکو از روی لب هاش برداشت و دستاشو به دسته های ویلچر زد تا بلند بشه.
+خوبم،از اینجا به بعدو خودم میتونم برم
هیوری به وضوح متوجه رنگ پریدگی و بیحال بودن جونگ کوک بود اما به خودش این اجازه رو نمیداد تا ازش سوال بپرسه،شاید این تنها کاری بود که میتونست به جبران خوبیش انجام بده.
#اگه کمکی لازم داشتین...
+ممنونم هیوری شی
قلب دخترک با همون تشکر خشک و خالی لرزید و لبخند روی لب هاش نشست،به نشانه احترام تا کمر خم شد و موهای لخت و بلندش صورتشو پوشوند.
#کاری نکردم
جونگ کوک با تکیه به دیوار خودشو به آسانسور رسوند و با یادآوری چیزی دوباره برگشت.
+و لطفا...به هیچکس چیزی نگو
#چی؟
+فکرکن هیچ اتفاقی اینجا نیوفتاده،نه منو دیدی نه چیزی از حالم میدونی،فهمیدی؟
هیوری بازهم تعظیم کرد و جواب داد.
#نه چیزی دیدم نه چیزی شنیدم،خیالتون راحت باشه
+خوبه،ممنونم
جونگ کوک وارد آسانسور شد و طبقه مورد نظرو زد،هیوری با چشماش رفتن جونگ کوک رو تعقیب کرد و در آخر زمانیکه آسانسور درحال بسته شدن بود،زانوهای جونگ کوک لرزید و هیوری برای کمک کردن یک قدم به جلو برداشت ولی جونگ کوک دستشو به نشانه ایستادن بالا گرفت و بهش دستور داد سمتش نیاد.
با تمام دلنگرانی ها هیوری به حرف ارشدش گوش داد و تنها رفتنش رو نگاه کرد.
شاید این نقشی بود که برای هیوری در نظر گرفته شده بود...عشقی که فقط از دور میتونست شاهدش باشه و با اینحال ،دخترک جوان هیچ اعتراضی نمیکرد،به همین مکالمات کوتاه و حتی توجه های کم هم قانع بود.
....
باز شدن در اتاق مصادف شد با خم شدن زانوهای جونگ کوک و تا رسیدن به تخت گرم و نرمش ادامه مسیر رو چهار دست و پا طی کرد،همینکه سرش روی بالشت قرارگرفت دست برد و از داخل عسلی کنار تخت اسپری نیتروگلیسرین رو بیرون کشید و میون لب هاش قرار داد،یه پاف و چشمای خستش روی هم قرار گرفت!
*نذار سرنوشت تهیونگم مثل مادرت بشه جونگ کوک*
ساعدش روی چشماش قرارگرفت و دستشو راستشو روی قلبش گذاشت.
*خودت داری وضعیت مادرتو میبینی جونگ کوک،مرگ پدرت اونو نابود کرد،سال ها از اون اتفاق میگذره و هنوزهم وقتی تنهاس میبینم که چجوری بخاطرش اشک میریزه و من هیچ کمکی از دستم ساخته نیست*
YOU ARE READING
Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch)
Fanfictionخلاصه: کیم تهیونگ انترنی که به تازگی وارد بیمارستان شینوا شده و جئون جونگ کوک رزیدنت مغز و اعصاب که از همون اول بنا به دلایلی بیمارستان رو برای کیم تهیونگ به جهنم تبدیل میکنه... یک گذشته فراموش شده؟ یازده سال از اون روز نحس میگذره...١۴فوریه ٢٠١٠ روز...