┨Chapter 14├ Amaryllis

1.2K 281 184
                                    

پنج دقیقه ای رو بیرون از مغازه وقت تلف کرد اما بالاخره تصمیم به پا گذاشتن روی اولین پله گرفت و با دلهره داخل رفت.

نفس عمیقی کشید و نگاهشو اطرافش چرخوند.
بنظر میرسید هیچ خبری از کیم جونگین نیست.
با خیال راحت بسته توی دستشو روی میز گذاشت و یه قدم فاصله گرفت.

-دو ساعت دیر کردی
کیونگ با شنیدن صدای جدی و سرد کای تو جاش پرید و وحشت زده عقب چرخید و با دیدن مردی که پشت سرش ایستاده بود هعی بلندی از ته گلوش رها کرد.

-من..من..رفته بودم این ملحفه ها رو برات بخرم
کای به بسته روی میز نگاه کوتاهی انداخت و چشماشو به عمد پایین کشوند و با دیدن شلوار پای کیونگ پوزخند مضحکی و نگاهشو رو پایین تنه کیونگ نگهداشت.

-حالت چطوره؟
کیونگسو مطمئن بود پشت چهره آروم کای آشوب بزرگیه پس با نهایت احترام و آرامش زمزمه کرد:
-خوبم حال شما بهتره؟

کای پلک کوتاهی زد.
-خوبم، نه حالت تهوع دارم نه دلپیچه...خوبِ خوبم
کیونگ متوجه بوی شوم پشت حرفای کای بود پس لبخند تصنعی زد و با لحن به ظاهر آرومی لب زد:
-خیلی خوبه

کای یه قدم نزدیکش شد و پسر کوچکتر با اضطراب خفیفی توی جاش باقی موند.
کای فاصله بینشون رو به یه موی باریک تبدیل کرد و با لبخند از بالا به پسر کوتاه قد خیره شد.
-به دوست پسرت گفتی بیاد؟

کیونگ اخم ریزی کرد.
-چ..چرا؟
کای پوزخند کوچیکی زد.
-موقع برگشت بگو بیاد
با تنه کوچیکی از کنار کیونگسو گذشت و سمت میزش رفت.

کیونگ با اخم نحیفی نگاهشو همراه کای برد و با گیجی پرسید:
-اتفاقی افتاده؟
-قراره هرزه ی من باشی!

کای با خونسردی رو صندلیش نشست و بسته ای که کیونگ با خودش آورده بود رو باز کرد.
پسر آب دهنش رو با نگرانی قورت داد و با ابروهای بالا پریده لب زد:
-من هرزه نیستم

-قراره باشی
کیونگ اخمهاشو غلیظ کرد.
-نمیشم
کای با مکث کوتاهی سرشو بالا برد و به چشمای عصبانیش لبخند حرص در آری زد.
-بیبی؟

کیونگ که متوجه بازی جدید کای شده بود لبهاشو تو دهنش برد.
-به من نگو هرزه
-به آدمایی که با هشیاری خودشون رو با بقیه ارضا میکنن چی میگن؟

-ما از قبل قرارشو گذاشته بودیم، من تا حالا با کسی نبودم اگه اونکارو کردم فقط...
بلافاصله لبهاشو رو هم فشرد. کای با یه نیشخند گوشه لبش به صندلیش تکیه داد و یه دستشو رو میز گذاشت و با انگشتاش ضرب گرفت.
-فقط؟

کیونگ نفس عمیقی کشید.
نگاهی به مرد مقابلش انداخت و صادقانه جواب داد:
-خواستم سرت تلافی کنی، خواستم کاری کنم که وقتی برگشتم اینجا کارمو جبران کنی...اینطوری با لجبازی بهم نزدیکتر میشدیم...تو هر بار منو جای اون آدم دیدی

" Amaryllis "[Complete]Where stories live. Discover now