┨Chapter 6├ Amaryllis

1.3K 342 70
                                    

به صورت آرومش لبخند زد و دستشو بی صدا بین انگشتاش گرفت.

قدمهای بلندش رو کوتاه و پشت هم برداشت.
-از آفتابگردون خوشت میاد؟

بکهیون به تکون دادن سرش اکتفا کرد و سرشو تو دشت زرد و نارنجی اطرافش چرخوند.

-بکهیون
پسر نفس عمیقی از عطر خاک و گل اطرافش کشید و سکوت رو ترجیح داد.

چان سرشو سمتش چرخوند و به نیمرخ بی نقصش چشم دوخت.

-بکهیون
پسر سرش رو خم کرد و با هوم خفه ای جواب داد.
-چیه؟

چان به تار ظریف موهای پسر که لا به لای باد در گردش بود نگاه کوتاهی انداخت.

-حسم بهم میگه عصبانی نیستی ولی ناراحتی
-درسته
-بخاطر دیشب؟

بک بی خجالت سر تکون داد‌.
-همینطوره
-بنظرت زیاده روی کردم؟
-بیش از حد پیش رفتی

دستشو سمت چونه اش برد و به نرمی بین انگشتاش گرفت و به بالا سوقش داد.
-نگام کن

بک با خونسردی به چشماش نگاه کرد و لب زد:
-نگاه نکردن من باعث نمیشه تو از کارت پشیمون شی

چان لبخند کمرنگی زد.
-درسته، پشیمون نیستم
-میدونستم
-خوشحالم

بک چشماشو ریز کرد و با بهت لب زد:
-به چه دلیلی؟

-خودم اون کارو باهات کردم، اولین نفرت بودم
بک ناخواسته خندید و دستشو از بین انگشتای چان بیرون کشید.

-خوشم نیومد
چان لبهاشو جلو انداخت و دستاشو تو جیبش فرو کرد.

-کام غلیظ و داغت یه چیز دیگه میگفت
-تو همیشه اینطور وقیحانه حرف میزنی؟
-فقط بلد نیستم حرفامو یه طور دیگه بگم

بک گاز ریزی از لبش گرفت و دستی به موهای بهم ریخته اش کشید.
-کی بر میگردیم؟
-وقتی حرفامون تموم شه

-تموم شده
چان یه قدم سمتش گرفت و فاصله اشون رو از بین برد.

-من به بدخلقی هات عادت میکنم تو به زبون وقیح ام عادت کن...چطوره؟

بکهیون چونه اشو کج کرد و همراه با بالا پروندن ابروهاش ناچی گفت.

-مشکلت چیه؟ میخوای بگی دیشب ناراضی بودی؟
-همینطوره
-ولی بعدش لذت بردی!
چشماشو محکم بست و پشتش رو به چان کرد.
-اشتباه میگم؟

-نه، لذت بردم
-پس مشکلت چیه؟ چیزیه که تموم شده
-بعدش؟

سمت چان برگشت.
-حتما بعدش میشم یه عروسک جنسی روی تختت؟
چان بازدمش رو رها کرد و سمتش خم شد و صورتاشون رو مماس هم قرار داد.

-در اینکه مثلِ عروسکی شکی نیست
صورت بک از شدت عصبانیت سرخ شد.

-در اینکه قول دادم بدون خواستت به حریمت تجاوز نکنم هم شکی نیست

" Amaryllis "[Complete]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon