لبشو با حالت خاصی بین دندوناش گرفت و به بالا تنه برهنه مرد خیره شد.
زمانی که چان پشتش رو بهش کرده بود یه نیشخند کوچیک رو لبهاش نشوند و با برگشتنش محوش کرد.
چانیول به آستین های پیراهنی که تا روی انگشتای پسر جا خشک کرده بودن خندید.
-اون لباس برای منم بزرگه
-پس چرا دادی بپوشم؟
-اینطوری انگشتام خسته نمیشن، خیلی راحت میرسن به پوست تنتبک به دکمه های باز پیراهن چپکی نگاه کرد و لبهاشو جلو انداخت.
-اینجوری فرقی با لخت بودن ندارم، حتی نزاشتی شلوار بپوشم
چان رو صندلی مقابلش نشست و چاپ استیکشو برداشت.
-اون شورتی که به زور پوشیدی هم رو تنت اضافه است!
بک چونه اشو کج کرد و قبل از اینکه چان استیک هاشو تو ظرف بذاره بکهیون ضربه آرومی به پشت دستش زد.
-از غذای من نخور
-پیشی شکمو
-مال خودمهبک با لجبازی گفت و با عجله مشغول خوردن شد.
-پس من گرسنه بیام استودیو؟ اونجا چطوری خودمو سیر کنم؟بک با دهن پر لب باز کرد:
-برای خودت یه چیز دیگه درست کن
چان اخم تصنعی کرد.
-چه بیبی بدجنسی دارمبک که مطمئن بود حالا نمیتونه سرکشی کنه سرعت غذا خوردنشو بیشتر کرد.
-بیبی نمیخواد به ددیش غذا بده؟ یا اینکه قصد داره خودش خورده شه؟
پسر آخرین تیکه گوشت رو تو دهنش چپوند و با چشمای گشاد شده به مرد خیره شد و به سختی دهنشو تکون داد.
چان به پسر کوچولوی خنگول خندید و یه نگاه به ظرف خالی انداخت.
-بیبی
بک که هیچ جوره نمیتونست جواب بده دستاشو جلوی دهنش برد.چانیول لبخند شرورانه ای زد.
-اگه درست نشنوم، قبل رفتن ده تا اسپنک...
-ب..ل..دی
چان چشماشو ریز کرد.
-چی؟
-بل..ددلبخند چانیول عریض تر شد.
-بعد از خالی شدن دهنت بیا اتاق خواببکهیون با چشمای ملتمسی به مرد زل زد اما چان با نیشخندی که گوشه لبش نشونده بود با غرور سمت اتاق خواب رفت.
-دو دقیقه دیگه رو تختی...لخت!
بکهیون با عجله سمت دستشویی دویید.چان رو صندلی کنار پنجره نشست و با لبخندی که ناخواسته رو صورتش نقش بسته بود به حرکات بانمک بکهیون فکر میکرد تا زمانی که در اتاق باز شد و پسر با سر خمیده و لبهای آویزون سمت تخت رفت.
چان لبخندش رو کمرنگ و کمرنگ تر کرد تا هیچ اثری از لبخند رو لبهاش نموند.
به پسر کوچولوی سرکشی که برهنه رو تخت نشسته بود نگاه کرد و لبه تخت نشست.
ESTÁS LEYENDO
" Amaryllis "[Complete]
Romanceفیک کامل شد. •¬کاپل: چانبک | کایسو •¬ژانر: ددی کینک| رمنس | اسمات •¬خلاصه: بکهیون علاقه زیادی به مدل شدن داشت و با همسایه رو به روییش که از قضا عکاس ماهری بود بر اساس شرط و شروط هایی قرارداد میبنده، قراردادی که اونو به یه بیبی هورنی تبدیل میکنه...