(My Pov )
جونگ کوک با احساس کمی گرسنگی از خواب بیدار شد .
چشماش رو با ناله ای که بخاطر گرسنگیش بود باز کرد و مالیدشون .
خمیازه ای کشید و به خودش نگاه کرد . ژاکتی تنش بود . مطمئن بود که دیشب با همون پیراهن ابی روی زمین خوابیده , اما الان ژاکتی تنش بود و روی تخت بود .
_ ممکنه جیمین ...
فکر کردن بهش قلبش رو دیوونه میکرد .
جونگ کوک با خودش تصور کرد که جیمین دیشب اونو براید استایل بغل کرده و این ژاکت رو تنش کرده تا فقط از سوز سرما یخ نزنه .
چه فکر زیبایی برای شروع روز !
بلند شد و برنامه ی صبحگاهیش رو انجام داد ، دوش گرفت و لباس تمیز پوشید و به طبقه پایین رفت .
_ ببین کی بالاخره اینجاست !
جونگ کوک آهی کشید و چشماش رو چرخاند نمیشد نامرئی میبود تا اصلا دیده نمیشد .
_ پس بالاخره تصمیم گرفتی که بیدارشی؟ جیمین اینجا منتظرت بود
_ ساعت 7 صبح مامان !
جونگ کوک گفت و مادر و پدر شوهرش رو نادیده گرفت و به اشپزخونه رفت .
_ هیییییی چخبر ?!
جونگ کوک خندید
_هیچ خبری نیست یونگی ، مثل همیشه
جونگ کوک گفت و با لبخند به برادر همسرش نگاه کرد ، که به سمتش اومد و روی اپن نشست .
_ میدونی که باید از این همه کار کردن دست برداری !
جونگ کوک خندید و زیر اجاق که اب جوش روش بود رو کم کرد و شروع کرد به بریدن سبزیجات .
_ بنظرت چطوری من باید این کارو کنم ? اگه یه روز کارا رو متوقف کنم ، تموم خانواده از تصور اینکه من اونا رو یه روز گرسنه نگه داشتم ، میمیرن !
یونگی با صدای بلند خندید .
_ اییییش ، خودتم خوب میدونی که اون خفاش های پیر ...
_ بلا بلا وات د فاااااااک , هی اونا پدر و مادرتن !
جونگ كوك همیشه از داشتن چنین برادر شوهری خوشحال بود ، چون یونگی همیشه توی هر اتفاقی ازش حمایت می كرد .
_ خب ..... مگه نمی خوای برای ملاقات دوست پسرت بری دانشگاه دیرت نشه یوقت ?
یونگی نفس لرزونی کشید .
_ چ ... چی ?!
_ اوه بیخیال ، فک نکن که من عکساتونو چک نمیکنم ! و خوب اون خوشتیپه ، شما دوتا با هم خوب بنظر میرسین .
یونگی سعی کرد سرخ شدنش رو پنهون که شکست خورد پس جونگ کوک رو کتک الکیی زد .
_ طوری میگی انگار من , فقط برای دیدن اون میرم دانشگاه !
YOU ARE READING
𝑨 𝑺𝒆𝒄𝒐𝒏𝒅 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝑨𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆 (Vkook) Translated ✅
FanfictionCouple : Vkook . Genre : Ampreg , Drama , Angst , Romance Written By ggukiestaehyung Translated By Kamari ───────ೋღ ღೋ─────── ده سالی هست که جونگ کوک ازدواج کرده اما هیچ عشقی از شوهرش جیمین دریافت نمیکنه . تهیونگ یه پدر مجرده که همسرش بعد از...