PART 17

1.6K 258 23
                                    

چند روزی از اون شب ازدواجشون میگذره و جونگ کوک از رفتار عجیبی که تهیونگ داره گیج شده بود .

تهیونگ هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی کاملا گیج و ناامید شده بود . و این وضعیت براش قابل تحمل نبود، چون هروقت کنار جونگ کوک قرار می‌گرفت ... کاراش با عقل جور در نمی اومد .
تهیونگ نباید اینجوری فکر می‌کرد... و این کارش اشتباه بود . چون هردوشون با اون قرارداد موافق بودن . و از همه بدتر مدت طولانی بود که تهیونگ هیچ رابطه ی جنسی نداشته و باعث می‌شد از خود بی خود بشه. این وسط هم بدن جونگ کوک همه چیز رو خراب می‌کرد .

به گونه ای که تهیونگ رو مجبور به خود ارضایی می‌کرد و اوضاع اونقدر وخیم بود که هیچ جا چه توی خونه چه محل کارش تمرکز نداشت ، و چیز های عجیب غریبی رو تخیل می‌کرد .

_ جونی !! گفتم بیا اینجا ! فرار نکن

_ من شیر نمیخورم!

_ جونی ... مامانت منو میکشه اگه بفهمه که بهت شیر ​​ندادم !!

_ مامانی کوش ؟!

تهیونگ زیر لب فحشی داد چون داشت به این نتیجه می‌رسید که جونی در حال تبدیل شدن به یک پسر مامانی بود ، آهی کشید .

_ جونی ... مامانت برای کاری رفته بیرون ولی ... ببین زودی برمی گرده

_ اما کجا !

تهجون لباش رو آویزون کرد که تهیونگ با لبخندی کنارش زانو زد .

_ ملاقات با افراد مهم

گفت و تهجون هوفی کشید .

_ خب من تا اومدن مامانی صبر میکنم ، بعدش میخورم

تهیونگ چشماش رو چرخوند .

_ ببین من کار دارم اوکی ؟ حالا سریع بخورش!

_ نه !

_ گفتم بخو ...

_ نه !!

_ تهجون ادبتو رعایت کن و بخور !

تهیونگ با سرخوردگی داد بلندی کشید که باعث شد تهجون از ترس توی خودش مچاله بشه .

زمان زیادی از وقتی که سر پسرش فریاد کشیده بود می گذشت .

همه چیز از زمان ورود جونگ کوک تغییر کرده بود، اما حالا که جونگ کوک برای ملاقات دوستاش رفته بود، انگار دوباره به عقب برگشته بودن .

لب تهجون شروع به لرزیدن کرد و چشماش از اشک پر شد .

_ تو .... تو ... دوباره داد کشیدی!

تهجون گفت و با مشت های کوچکیش ، شروع به مللزدن چشماش کرد .

_ عاییش ... تهجون ببی ...

اما تهجون بدون اینکه به حرف پدرش گوش بده ، با گریه به سمت اتاقش دوید .

تهیونگ آهی کشید و زیر لب نفرینی کرد . چشماش رو چرخوند و به موهاش چنگی زد .

𝑨 𝑺𝒆𝒄𝒐𝒏𝒅 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝑨𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆 (Vkook) Translated ✅Donde viven las historias. Descúbrelo ahora