_ هووممم... اه... اروم... تر... اهه فاک... اممم
جونگ کوک روی لبای تهیونگ اونم در حالی که کنار پنجره به دیوار چسبیده شده بود ، سعی کرد ناله اش رو خفه کنه .
تهیونگ دوباره اون رو با گرسنگی بوسید و نمیزاشت جونگ کوک کمی ازش دور بشه . انگشتاش رو بیشتر فرو کرد و اون ها رو قیچی وار چرخوندکه جونگ کوک سرش رو عقب برد و به دیوار تکیه داد .
_ فاک... ااه... شت.... ته... جون... اه فا.. فاک... توی اتاق کناریه.
جونگ کوک ناله ی بلندی کرد و باعث شد تهیونگ پوزخندی بزنه و لبش رو روی گردن جونگ کوک بزاره . کل گردنش غرق در بوسه های تهیونگ شده بود .
_ هیس... به همین دلیله که میخوام اروم باشی دارلینگ!
نیشخندی زد و استخوان ترقوه پسر بزرگ تر رو بوسید و جونگ کوک با بازیگوشی چشماش رو چرخوند .
اگه تهیونگ میخواست اینطوری بازی کنه،. چه بهتر که اونم همراهیش میکرد .
تهیونگ بعد از شنیدن خبر بارداری جونگ کوک به چبز دیگه ای اهمیت نداد و سریع به هتل برگشتن. به ثانیه نکشیده بعد از اینکه جونگ کوک تهجون رو خوابوند ، جونگ کوک رو به دیوار کوبید و شروع به بوسیدنش کرد و انگشتش رو توی سوراخش فرو کرد .
جونگ کوک شروع به مکیدن گودی بین گردن و شونه ی تهیونگ کرد که پسر کوچیک تر ناله ای کرد و بعد با چشمای گشاد شده از تعجب به جونگ کوک خیره شد .
جونگ کوک قهره ی ارومی زد
_ همم.... هردو... اهه... هر دو نفر ... همم میتونن بازی کنن
تهیونگ نیشخندی زد و انگشتاش رو بیرون اورد و گفت_ حتی بخت فرصت نمیدم که جیغ بکشی!
_ اهههه.... هه همین... بود ؟!
جونگ کوک با نگاه چالس برانگیز و نیشخندی روی لباش گفت که تهیونگ پوزخند صدا داری زد.
_ منو داشته باش
_________
تهیونگ وقتی کسی رو در کنارش پیدا نکرد با ناله ای چشماش رو باز کرد و دید خورشید کل اتاق رو روشن کرده و سردردش دوباره برگشته بود .
_ اهه... فاک... هیونگ ؟!
سرش رو خاروند و به اطراف نگاه کرد تا جونگ کوک رو پیدا کنه اما اثری ازش نبود. تهیونگ گیج از روی تخت بلند شد .
تهیونگ متعجب به اطراف نگاه کرد اما جونگ کوکی در کار نبود، چطور تونسته بود راه بره وقتی دیشب اون باسنش رو برای 5 دور بفاک داده بود .
_ ددی تو بیداریییی
تهیونگ با شنیدن صدای تهیونگ به سرعت با ملحفه پتیین تنش رو پوشوند
تهجون وارد اتاق شد و با چشمای گرد شده رو به تهیونگ گفت.
_ من میدونم شما دوباره woo woo انجام دادین
YOU ARE READING
𝑨 𝑺𝒆𝒄𝒐𝒏𝒅 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝑨𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆 (Vkook) Translated ✅
FanfictionCouple : Vkook . Genre : Ampreg , Drama , Angst , Romance Written By ggukiestaehyung Translated By Kamari ───────ೋღ ღೋ─────── ده سالی هست که جونگ کوک ازدواج کرده اما هیچ عشقی از شوهرش جیمین دریافت نمیکنه . تهیونگ یه پدر مجرده که همسرش بعد از...