🐯Part1🐰

10.4K 1.2K 293
                                    

علامت موقع حرف زدن شخصیت ها:

_تهیونگ

+جونگ‌کوک‌


🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯🐰🐯

جونگ‌کوک‌ لباس فرم مهدکودکشو همراه با کمک مامانش پوشید و رفت روی میز صبحونه نشست و گفت:

+اوماا .. شیل موزمو بده
(اوما شیر موزمو بده)

مادرش لبخندی زد و تو لیوان مخصوص جونگ‌کوک‌ که روش عکس یه خرگوش بود شیر موز ریخت و داد دستش .. جونگ‌کوک‌ با چشمای براقش و هیجانی که گوشاش تکون می‌خوردن از دست مادرش شیرموز رو گرفت و شروع کرد به خوردن

با لذت چشماشو بست و وقتی شیرشو تموم کرد گفت:

+اخیش .. چه خوشمزه‌اس .. من عاشخ شیل موزمم
(من عاشق شیر موزمم)

مادرش بیصدا خندید و بوسه ای رو موهای مشکی پسرش گذاشت و گفت:

=خیلی خب اگه کوکی چندتا لقمه مربا بخوره میریم مهدکودک

جونگ‌کوک‌ نقی زد:

+اما من دوشت ندالممم .. من اَس ملبا بَتَم میات
(اما من دوست ندارم از مربا بدم میاد)

مادرش با لبخند یه لقمه سمت دهنش گرفت و گفت:

=خیلی خوشمزه اس هااا اگه کوکی بخوره قوی میشه می‌تونه زود بزرگ شه

جونگ‌کوک‌ با چشمای درشتش به مادرش نگاه کرد و گفت:

+لاست میگی؟
(راست میگی؟)

مادرش لبخند مهربونی زد و گفت:

=اره عزیزم بخور .. باید بریم

جونگ‌کوک‌ با بی‌میلی لقمه‌شو خورد و بعد از چند دقیقه همراه با مادرش کفشاشو پوشید و مادرش گفت:

=میخوای بیای بغلم؟

جونگ‌کوک‌ اخم کیوتی کرد و گفت:

+نه خیلم .. کوکی دیگه مَلد شده .. اودش میتونه
(نه خیرم .. کوکی دیگه مرد شده .. خودش می‌تونه)

مادرش خندید و دستای تپل و سفیدشو گرفت و گفت:

=خب پس بریم مهدکودک

جونگ‌کوک‌ مشتاقانه سر تکون داد و همراه با مادرش راه افتاد

چند مین بعد:

جونگ‌کوک‌ داخل کلاس رو نگاه کرد و با دیدن هیبرید های مختلف هم خوشحال بود و هم میترسید .. ترس از اینکه اون یه هیبرید خرگوشه و ممکنه اذیتش کنن

به لباس مادرش چنگی زد و مادرش خم شد و موهاشو نوازش کرد و گفت:

=نترس عزیزم .. ببین چه دوستای قشنگی داری

جونگ‌کوک‌ لبخندی زد و گفت:

+اوهوم

معلمش خم شد و گفت:

𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞|✔︎Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt