🐯Part2🐰

7.5K 1.1K 198
                                    

تهیونگ آروم لای پلکاشو باز کرد و با مشت کوچولوش چشماشو مالید و روی تختش نشست و دمشو دور خودش پیچید و مامانش اومد داخل و گفت:

#تایگر کوچولوی من بیدار شده .. صبحت بخیر بیبی

تهیونگ لبخندی زد و گفت:

_شُبح توعم بخیل اوما
(صبح توهم بخیر اوما)

مادرش با لبخند رفت سمتش دستای تپلشو تو دستاش گرفت و بلندش کرد و باهم رفتن سمت سرویس بهداشتی تو اتاق و مادرش گفت:

#خب خب بریم دست و صورتتو بشوریم و مسواک بزنیم که بریم مهدکودک

تهیونگ با لبخند براقش سرشو کج کرد و گفت:

_ با خمیل دندون توت فلنگی؟
(با خمیر دندون توت فرنگی؟)

مادرش خندید و گفت:
#اره عزیزم

بعد از انجام دادن کارهاشون باهم سرمیز صبحونه نشستن و مادرش گفت:

#ته ته باید صبحونشو کامل بخوره تا بریم پیش کوکو

تهیونگ با شنیدن اسم کوکو چشماش برقی زد و گفت:

_اخجوووون موخوام بِلَم پیش کوکووو

مادرش خندید و موهاشو بهم ریخت و گفت:

#اره اما باید قشنگ صبحونه بخوری

تهیونگ با چشمای درشتش به مادرش خیره شد و گفت:

_شیل توت فلنگی بُخُلم؟
(شیر توت فرنگی بخورم؟)

مادرش خندید و تو لیوان کوچیک تهیونگ براش شیر توت فرنگی ریخت و داد دستش و تهیونگ هم با چشمای براقش و دمش که از هیجان تکون میخورد شروع کرد به خوردن



•••••••••••••••



جونگ‌کوک‌ دست مادرشو ول کرد و بدو بدو با پاهای تپلش اومد داخل مهد و با چشمای درشتش و گوشایی که از هیجان تکون می‌خوردن به هیبرید ها نگاه کرد و با ندیدن تهیونگ لباش آویزون شد و گوشاش پایین افتادن و با چشمایی که نمناک بود به مادرش نگاه کرد و گفت:

+چلا ته ته نیومت؟
(چرا ته ته نیومد؟)

مادرش لبخندی زد و به سمتش خم شد و گفت:

=میاد عزیزم

جونگ‌کوک‌ سرشو پایین انداخت و با شنیدن صدای تهیونگ گوشاش رو سرش سیخ وایسادن و با چشمای براقش سرشو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد:

_کوکووو من اومدمممم

جونگ‌کوک‌ لبخند خرگوشی زد و با پاهای تپلش به سمت تهیونگ دویید و کنار هم وایسادن و تهیونگ سریع پرید تو بغلش

جونگ‌کوک‌ لبخند خرگوشی زد و با پاهای تپلش به سمت تهیونگ دویید و کنار هم وایسادن و تهیونگ سریع پرید تو بغلش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞|✔︎Where stories live. Discover now