🐯Part5🐰

6.7K 1K 185
                                    

Writer pov's:

15سال بعد:
دقت کنید تهیونگ 18 سالشه
جونگ‌کوک‌ 19 سالشه

••••••••••••••••••••••••••••••

جونگ‌کوک‌ با لبخند از کلاسش اومد بیرون و دم در مدرسه منتظر تهیونگ موند تا بیاد و باهم برن خونه‌اشون

جونگ‌کوک‌ سال آخری بود و تهیونگ سال دومی و برای همین ممکن بچه ها تهیونگو اذیت کنن برای همین جونگ‌کوک‌ منتظرش میموند

تهیونگ بدو بدو با لبخند مستطیلیش از مدرسه اومد بیرون و پرید رو کول جونگ‌کوک‌ و گفت:

_سلاااااممم کوکوووووو

جونگ‌کوک‌ کمی هل شده بود و دستاشو زیر رون های تپل تهیونگ گذاشت و محکم نگه‌اش داشت تا نیوفته و لبخند خرگوشیش رو زد و گفت:

+سلام ته ته

تهیونگ با لبخندش محکم دستاشو دور گردن جونگ‌کوک‌ حلقه کرد که باعث شد لبخند جونگ‌کوک‌ عمیق تر بشه

جونگ‌کوک‌ گفت:

+ته؟

_جانم؟

+میگم نظرت چیه بریم از خانم لی کاپ کیک های همیشگی رو بخریم؟

تهیونگ جیغی زد و گفت:

_اخجوووون این عااالیهههه بررریمممممم

جونگ‌کوک‌ هم خندید و تهیونگو رو کولش جابجا کرد و تهیونگ با لبای آویزونش گفت:

_ببخشید .. وایسا بیام پایین کمرت درد میگیره

جونگ‌کوک‌ اخم کوچیکی کرد و تهیونگو بیشتر به خودش فشرد و گفت:

+نه خیر .. دردم نمیاد همینطوری بمون

تهیونگ لبخند کوچیکی زد و گفت:

_اخه........

جونگ‌کوک‌ نزاشت حرفش کامل بشه و گفت:

+رو حرف منم حرف نزن تایگر کوچولو

تهیونگ اخمی کرد و گفت:

_میخوای نشون بدم این تایگر کوچولو می‌تونه چیکار کنه؟

جونگ‌کوک‌ با شیطنت خندید و گفت:

+مثلا میخوای چیکار کنی تایگر کوچولو؟

تهیونگ از روی هودی آبی رنگ جونگ‌کوک‌ نیشگونی از بازوش گرفت و گفت:

_حیف که هودی تنته وگرنه میدونستم چه بلایی سرت بیارم
(منحرف نباشید✋🙂 .. بچم منظورش چیز دیگه‌اس باز میفهمیم🤧😂)

جونگ‌کوک‌ قهقهه ای زد و گفت:

+خیلی خب رسیدیم

تهیونگ لبخندی زد و در کافه خانم لی رو فشار داد و باهم رفتن تو

𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞|✔︎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz