🐯Part15🐰

5.7K 786 87
                                    

دیگه چیزی تا تموم شدن امتحانات نمونده بود و جونگ‌کوک رو میزش نشسته بود و با دقت جزوه هاشو میخوند که صدای در توجهشو جلب کرد:

+بفرمایید..

مادرش با لبخند اومد تو اتاقش و ظرفی که براش میوه آماده کرده بود رو گذاشت رو میز و گفت:

=بخور عزیزم خسته شدی

جونگ‌کوک لبخندی زد و گفت:

+ممنونم اوما..

مادرش گوشای سفیدشو نوازش کرد که جونگ‌کوک خرگوشی خندید و مادرش هم لبخندی زد و بوسه ای رو موهای مشکی پسر گذاشت و از اتاق رفت بیرون..

جونگ‌کوک دستاشو بالا سرش برد و کش و قوسی به بدنش داد و نفس کلافه ای کشید..

دلش برای تایگر شیطونش تنگ شده بود..اما مجبور بود درساشو بخونه چون سال آخر بود و از همه مهمتر کنکور داشت!

صدای نوتیف گوشیش توجه‌شو جلب کرد:

Tae Tae:

خرگوشی کیوتم دلم برات تنگ شده:(

Koko:

ایگو،تایگر شیطونم منم دلم برات تنگ شده♥︎

Tae Tae:

من فردا آخرین امتحانمه امتحانای تو کی تموم میشه؟

Koko:

امم یه سه تا امتحان مونده اما بعد اونم باید برای کنکورم درس بخونم..

Tae Tae:

فاککک به درس و مدرسه.‌.متنفرم از امتحانات>-<

Koko:

ناراحت نباش بیبی..همه چیو جبران میکنم!

Tae Tae:

هق هق..میخوای چیو جبران کنی؟! من الان تورو می‌خوام⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩

Koko:

منم همینطور بیبی..پس چطوره فقط یک ساعت همدیگه رو ببینیم؟!

Tae Tae:

من تا ببوسمت میشه یک ساعت..چجوری فقط یک ساعت داشته باشمت؟!⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩

Koko:

میدونم کمه عسلم اما خودت میدونی که من سال آخریم:(

Tae Tae:

اشکال نداره..فین..یک ساعت هم می‌ارزه چشمای خوشگلتو ببینم..

Koko:

پس میای اینجا یا بریم بیرون؟ولی بیرون هوا خیلی سرده میترسم مریض بشی لاو!

𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞|✔︎Where stories live. Discover now