🐯Part27🐰ˡᵃˢᵗ

6.2K 720 292
                                    

هفت سال بعد:

+سارااانگگگ کجاییی؟

جونگ‌کوک دم پله ها با صدای بلندی گفت و سارانگ نقی زد و گفت:

=چیشده دد؟

جونگ‌کوک اخم کوچیکی کرد و گفت:

+من چندبار صدات کردم؟

سارانگ لب گزید و زمزمه کرد:

=ببخشید ددی..

جونگ‌کوک از پله ها بالا رفت و کنار سارانگ وایساد و دستشو گرفت و گفت:

+ببینم تو هنوز آماده نشدی؟

سارانگ با لبای اویزونش نوچی کرد و جونگ‌کوک لبخندی زد و به سمت اتاق سارانگ قدم برداشت و گفت:

+چرا؟ مگه نگفتم آماده شو عمو یونگی میاد دنبالتون؟

سارانگ رو تختش نشست و جونگ‌کوک با لبخند سمت دخترش رفت و گفت:

+چی شده پرنسس؟

سارانگ مکثی کرد و بعد به کمد لباسش اشاره کرد و گفت:

=ددی کمکم کن! نمی‌دونم چی بپوشم!

جونگ‌کوک تکخندی کرد و موهای بلند دخترش و بهم ریخت و گفت:

+پس بخاطر همین داشتی نق می‌زدی! ددی کمکت می‌کنه! ببینم پرنسسم اینجا چی داره!

به سمت کمد لباسش رفت و سارانگ با خوشحالی به جونگ‌کوک خیره شد و به سمت جونگ‌کوک رفت..

جونگ‌کوک با لبخند تیشرت سفید رنگی رو به همراه شلوارک لی بیرون کشید و گفت:

+این چطوره؟ میخوای همینو بپوشی؟

سارانگ به لباس تو دست جونگ‌کوک خیره شد و بعد از مکثی گفت:

=اوهوم دوسش دارم! اما موهام...

جونگ‌کوک با لبخند چتری های سارانگ رو از جلو چشماش کنار زد و گفت:

=موهای خوشگلتو برات خرگوشی می‌بندم..موافقی؟

سارانگ لبخند مستطیلیش و زد و دستاشو دور گردن جونگ‌کوک حلقه کرد و گفت:

=اخجون..عالیهههه

جونگ‌کوک خندید و تهیونگ اومد تو اتاق و گفت:

_میبینم که دارین خوش میگذرونین!

سارانگ با لبخند گفت:

=اپا..ددی بهم گفت کدوم لباس و بپوشم و تازه گفته موهامو خرگوشی می‌بنده!

تهیونگ خندید و کنار سارانگ زانو زد و بوسه ای رو گونه‌ی تپل و سفیدش گذاشت و گفت:

_هومم پس پرنسس نمی‌خواد بره و لباسشو بپوشه!

سارانگ نوچی کرد و گفت:

=تا وقتی اینجایین که نمیتونم لباسمو عوض کنم برید بیرون!

𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞|✔︎Where stories live. Discover now