🐯Part3🐰

7K 1.1K 211
                                    


جونگ‌کوک‌ از هیجان گوشاش تکون میخورد و مادرش اومد تو اتاقش و گفت:

=بریم عزیزم؟

جونگ‌کوک‌ با چشمای براقش و با خوشحالی گفت:

+الهههه بلیممم
(اره بریم)

مادرش لبخندی زد و دستای تپلشو گرفت و باهم از اتاقش رفتن بیرون و راه افتادن سمت خونه خانم کیم .. البته زیاد راه نبود تا خونشون اونا تو ساختمون بغلیشون زندگی می‌کردن

باهم وارد ساختمان شدن و جونگ‌کوک‌ تو بغل مادرش تکونی خورد و مادرش خندید و زنگ واحد رو فشار دادن و جونگ‌کوک‌ سعی کرد از بغل مادرش بیاد بیرون و مادرش اونو گذاشت پایین که خانم کیم در رو باز کرد و جونگ‌کوک‌ با لبخند خرگوشیش گفت:

+شلام

مادر تهیونگ لبخندی زد و گفت:

#سلام عزیزم

رو به خانم جئون گفت:

#سلام ..خیلی خوش اومدین .. بفرمایید داخل

جونگ‌کوک‌ با کنجکاوی گفت:

+پش ته ته کوژاست؟
(پس ته ته کجاست؟)

مادر تهیونگ خندید و همشون وارد خونه شدن و مادر تهیونگ گفت:

#ته ته رفته حموم و الان تو اتاقشه

جونگ‌کوک‌ با لبخند سری تکون داد و گفت:

+میچه بلم تو اتاخش؟
(میشه برم تو اتاقش؟)

مادر تهیونگ سری به عنوان تایید تکون داد و جونگ‌کوک‌ با قدم های تند و کوچیکش رفت سمت اتاق تهیونگ

مادر جونگ‌کوک‌ به خونه کوچیکشون نگاه کرد .. خونه کوچیک و جمع و جوری بود و صمیمیت گرمی داشت ..

خانم کیم با لبخند گفت:

#بشین تا برم قهوه بیارم

مادر جونگ‌کوک‌ لبخندی زد و رو مبل نسکافه ای رنگ توی سالن نشست و گفت:

=خیلی ممنونم .. زحمت میشه براتون

خانم کیم با لبخندش رفت توی آشپزخونه و مشغول قهوه ریختن شد و گفت:

#این چه حرفیه .. خوشحالم که اینجایین و بیشتر آشنا شدیم

جونگ‌کوک‌ دو تقه به در اتاق تهیونگ زد و گفت:

+میچه بیام تو؟

تهیونگ با صدای جونگ‌کوک‌ لبخند مستطیلی زد و در اتاقشو باز کرد و دستاشو به دو طرف باز کرد و گفت:

_شلاااممم کوکووو .. هیلی خوش اومدییی

جونگ‌کوک‌ خندید و خودشو تو بغل تهیونگ پرت کرد و گفت:

+هیلیییی دلم بلات تنگ چُده بوووددد
(خیلی دلم برات تنگ شده بود)

تهیونگ خندید و جونگ‌کوک‌ ازش جدا شد و بهش نگاه کرد و با اخم گفت:

𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐯𝐞|✔︎Where stories live. Discover now