جیون pov
صبح با خستگی که دیروز بعد از انجام جراحی های مختلف و بعد هم استعفا دادنش بخاطر اینکه اون مریض رو بدون پرداخت هزینه هاش عمل کرده بود و دعواش با ریس بیمارستانِ Seoul heart ؛ آقای لی عوضی، تا ساعت ۳نیمه شب مشغول بررسی ایمیل های قبلیش و جواب دادن بهشون بود ، بیدار شد و به سمت دستشویی اتاق بزرگش راه افتاد.
بعد از چیدن میز صبحانه با کیک براونی که خودش درست کرده بود و ماکیاتو مورد علاقش و کاپوچینو برای خواهرش ؛ رفت تا خواهر عزیز و یکی یدونش رو از خواب بیدار کنه که البته کار سختی هم نبود ،پس به سمتش رفت و تکونش داد و گفت :
جینا عزیزم، پاشو ساعت هفت صبحه؛ قراره نه و نیم سر ست فیلمبرداری باشی گلم..
جیون بعد از بیدار کردن خواهرش سر میز نشست و کمی از ماکیاتو شیرینش رو مزه کرد و هومی از طعم خوبش کشید.
بخاطر اینکه دکتر ماهری بود هیچ نگرانی از استعفا دادنش نداشت و از قبل هم بخاطر رفتار گند رئیس بیمارستان با خودش با وجود اینکه رئیس بخش قلب بود؛ مشکل داشت.
میخواست استعفا بده ولی با فکر کردن به اینکه قراره رزیدنتای خوبش و قرار داد طولانی مدتش و جایگاه و مقامش رو از دست بده، منصرف میشد.
اما این بار با این رفتار رئیسش دیگه طاقت نیاورد و با وجود اینکه آقای لی ازش چندین بار عذر خواهی کرد و التماسش کرد که بمونه ولی دیگه دیر شده بود.جیون دختر بخشنده ای بود اما این توهین رو اصلا نمیتونست ببخشه.
با صدای «سسسسلللااام»گفتن پر انرژی و بلند خواهرش از دریای افکارش بیرون کشیده شد، سری تکون داد و زیر لب سلام کرد:+دیشب براونی درست کردم بخور عزیزم.
_خیلی ممنون جیون اونی.
بعد از خوردن صبحانه، آرایش ملایمی کرد و کت مشکی رنگ و رسمی گوچیش رو همراه شلوار سفید مام استایل اش پوشید ،کیف سفید و کفش های پاشنه بلند مشکی اش رو پوشید و بعد از برداشتن پوشه سفید دکمه دارش که رزومه اش درونش بود سوییچ ماشینش Hyundai Palisadeرو بهمراه
صندل های مشکیش رو برای رانندگی کردن برداشت.سوار ماشین شد و پشت فرمون نشست.
از پارکینگ آپارتمان بیرون رفت و وقتی خواهرش که اول صبحی جو گرفته بودش و اهنگ دچیتا از شوگا رو پلی کرده بود میدید،به وضعیت خودش میخندید .زمانی که حسابی جو گرفته بودش و حواسش از رانندگی پرت شده بود ؛چراغ قرمز به اون گندگی و بزرگی رو ندید و با سرعت حدود ده کیلومتر بر ساعت به ماشین Genesis GV80 روبروش برخورد کرد.
YOU ARE READING
🏥HEART BEAT HOSPITAL'S LOVE STORY 🏥
Fanfiction[Girlxboy ] [medical] [fluff] [romance] [smut] +18 🏥داستان عاشقانه بیمارستان ضربان قلب🏥 _تو یه مجرمی !! + اره ؛ من خیلی وقته به جرم عاشقی تو بطن قلبت پشت دریچه سینی آئورتی ات زندانی شدم ! 🏩خلاصه🏩 : پارک جی یون،بهترین و جوانترین جراح قلب و ع...