جیون پشت میزش نشست وگفت:
پارک مین یانگ با تو راحتترم میخوام که با هم دوست باشیم؛راستی چند سالته؟مین یانگ دستی پشت گردنش کشید و گفت:
واقعاً؟ باعث افتخارمه؛من بیست و شیش سالمه.
جیون سری تکون داد وگفت :
منم ۲۸سالمه خب پس تو هم سن خواهرمی.جیون گوشیشو در آورد و عکس خواهرشو به مین یانگ نشون داد که مین یانگ هینی کشید و با ذوق گفت:
میشه منم خواهرت رو ببینم؟
جیون با لبخند گفت :
البته عزیزم؛راستی !
خیلی خوشم اومد که اعتراض کردی به کیم و گفتی که بهتون خوب یاد نمیداده واقعا اون آدم مغرور و از خود راضی ایه.مین یانگ سری به نشونه تایید تکون داد و گفت:
اون همه مونو سرزنش میکرد و اگه براش دم تکون نمیدادی از نمره ات کم میکرد و چون از من بدش میومد همیشه نمره مو کم میداد یا ایراد های الکی میگرفت و من رو ارتقا نمیداد و از بین ده تا رزیدنتی که داشت فقط یکی از دستیاراش که اونم کیم بوگوم پسر عموش بود رو به سمینار ها و جراحی های مختلفش میبرد.
در ضمن؛دیروز هم در به در دنبال دکتر پارک هیونگ شیک از بیمارستان عموش بود که بیاد و برای فردا توی اون عمل مهم دستیارش بشه ولی اون قبول نمیکرد ؛ همیشه مثل برج زهرمار با زیر دستاش و پرستارا رفتار میکنه اما امروز داشت با دمش بشکن میزد و با کسی کاری نداشت.
مین یانگ بعد از حرفاش نفس عمیقی کشید.
جیون با تعجب گفت:
اوه اوه پس همتون بشدت ازش نفرت دارید ؟باید زودتر میفهمیدم من فکر کردم رفتارش که اینطوریه بخاطر گذشته اس.
جیون متفکر گفت.مین یانگ با کنجکاوی پرسید:
گذشته ؟ چی؟ شما قبلا همو دیدید یا باهم بودید؟جیون خندید و گفت:
نه فقط امروز صبح با ماشینش تصادف کردم همین.مین یانگ ابرویی بالاداد و گفت:
اوه پس که اینطور.جیون خندید وگفت:
عا راستی شام مهمون منی ،امشب به خواهرمم میگم که بیاد ، پس در دسترس باش و الانم برم اطلاعات عمل فردا رو از به قول تو برج زهر مار بگیرم.
عا راستی صبر کن جعبه ها رو باهم ببریم.هردو بعد از بلند کردن جعبه ها و بردنشون به اتاق استراحت رزیدنت ها از هم خداحافظی کردند.
جیون به سمت اتاق دکتر کیم رفت و تقه ای به در زد و بعد از شنیدن «میتونی بیای تو » دستگیره رو به پایین هل داد و وارد اتاق بزرگ کیم که تم سفید و آبی داشت و پوستر های مختلف بدن انسان و قلب رو به دیوار های اتاقش نصب کرده بود ، شد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
🏥HEART BEAT HOSPITAL'S LOVE STORY 🏥
Fanfic[Girlxboy ] [medical] [fluff] [romance] [smut] +18 🏥داستان عاشقانه بیمارستان ضربان قلب🏥 _تو یه مجرمی !! + اره ؛ من خیلی وقته به جرم عاشقی تو بطن قلبت پشت دریچه سینی آئورتی ات زندانی شدم ! 🏩خلاصه🏩 : پارک جی یون،بهترین و جوانترین جراح قلب و ع...