Part 12

1.1K 138 65
                                    


دکتر پارک و کیم وارد آسانسور شدند و دکتر کیم دکمه طبقه مورد نظرشو فشرد

عاه..واقعاً همچین چیز ساده ای بود و همسرش انقدر موضوع رو بزرگ کرده بود.

تهیونگ گفت و نفس راحتی کشید.
دکتر پارک آروم خندید و گفت:

راستش چند وقت پیش یه بیمار داشتم اصرار داشت که معدش درد میکنه در صورتی که قلبش بود ، منم با خودم گفتم شاید این مورد برعکسشه و همینم شد.

تهیونگ دستشو تو جیب شلوار پارچه ایش برد و با تعجب گفت:

واقعا! چه عجیب.

  ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

دکتر پارک و دکتر کیم هر دو بعد از چک کردن بیمار های بخش همراه رزیدنت هاشون ؛ هر کدوم توی اتاق هاشون رفتند ؛ دکتر پارک مشغول تکمیل مقاله اش که حدودا سه ماهی میشد که شروعش کرده بود ؛ بود و دکتر کیم هم با بررسی و برنامه ریزی عمل های این هفته اش سرش گرم بود.

ساعت هفت صبح شیفتشون تموم می‌شد والان پنج و نیم صبح بود ؛ دکتر پارک خسته از تایپ کردن پشت لپ تاپش ؛ عینک سبک مطالعه اش رو از روی چشمش برداشت.

با دو انگشت شصت و اشاره اش دستی به پلک های سنگین و خسته اش کشید ، از پشت میز بلند شد ،کمی از بطری آبش نوشید و بعد از خاموش کردن و بستن لپ تاپش از اتاقش بیرون رفت و توی راهروی بخش شروع به آهسته قدم زدن کرد.

پرستار جانگ : خسته نباشید دکتر پارک

دکتر پارک لبخندی توأم با خستگی زد و گفت:

خیلی ممنون شما هم خسته نباشید

پرستار جانگ:
بابت اون عمل......
دکتر پارک حرفش رو قطع کرد و گفت:

لازم نیست متاسف باشی!
شما هم به کارِت نیاز داری.

پرستار جانگ:
ممنون که درک میکنید دکتر پارک.

دکتر پارک سری تکون داد.

از کنار قسمت پذیرش گذشت و قدم هاشو پیش گرفت و تقریبا به اتاقش رسید که دکتر کیم هم از اتاقش بیرون اومد و به دکتر پارک پیوست.

تهیونگ خمیازه ای کشید و گفت:

خسته نباشید دکتر پارک.

دکتر پارک سری تکون داد و گفت:
شما هم همینطور دکتر کیم؛راستی مشکلتون حل شد؟
امروز خوب بنظر میرسیدید.

تهیونگ همراه جیون هم قدم شد و گفت:

نه اصلا خیلی هم بابتش نگرانم.

🏥HEART BEAT HOSPITAL'S LOVE STORY 🏥Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang