Part 20

1.2K 145 58
                                    


جیون همراه تهیونگ وارد سالن کنفرانس شدند که پیرمردی به استقبالشون اومد و با خوش رویی گفت:

سلام دکتر پارک خوش اومدید.

اوه سلام پروفسور میکشن از دیدنتون خوشحالم.
جیون گفت و دستشو توی دست پروفسور گذاشت و صمیمانه با هم دست دادند.

تهیونگ انتظار هر چیزی رو داشت جز یه پیرمرد !
و خیالش ازین بابت راحت شد.

پروفسور نگاه سنجیده ای به تهیونگ انداخت و گفت:
دکتر پارک دستیارتون رو معرفی نمیکنید؟

جیون با خنده گفت:

اوه ایشون دستیارم نیست همکارمه.

تهیونگ میون حرف جیون پرید و گفت:
سلام کیم تهیونگ هستم.

وتعظیم کوچیکی کرد ودست پروفسور میکشن رو گرفت و با محترمانه هم دست دادند.

تهیونگ :
از آشنایی باهاتون خوشبختم.

پروفسور با اخم ریزی پرسید:

منم همینطور ؛ ببینم شما پسر پروفسور کیم ته جون نیستید ؟

تهیونگ لبخندی زد و گفت :
بله خودم هستم.

پروفسور با لبخند بزرگی گفت:
خیلی شبیه پدرتی! (کپی برابر اصله 🤣)
حال پدرت چطوره؟

تهیونگ لبخند کوچیکی زد و گفت:

همینطوره؛پدرم حالش خوبه.

پروفسور به یاد قدیم گفت:

راستش پدرت تو دوران رزیدنتیش دستیار من بود.

تهیونگ ابرویی انداخت و گفت:

واو نمیدونستم ! چیزی به من نگفته بود.

پسر موبلوند و چشم آبی ای به سمت جیون اومد و انگار که نیمه گمشده اش رو پیدا کرده باشه؛با خنده و شادی ای که توی صداش موج میزد گفت:

اوه دکتر پارک
جیون توجهش بخش جلب شد وبرگشت سمتش و با لبخند گفت:

دکتر ویلیام میکشن از دیدنتون خوشحالم!

منم همینطور دکتر پارک.
ویلیام گفت و با هم دست دادند.

& دکتر کیم ؛ ایشون پسرمه ویلیام جراح قلب و عروق.
پروفسور گفت و دستشو روی  کمر ویلیام گذاشت.

کیم تهیونگ هستم.
تهیونگ گفت و با ویلیام دست داد.

خوشبختم.
ویلیام زمزمه کرد و پوزخندی به تهیونگ زد؛
که افکار تهیونگ رو آشفته کرد
"پس هدف پروفسور نبوده پسرش بوده."

🏥HEART BEAT HOSPITAL'S LOVE STORY 🏥Where stories live. Discover now