Part 34

1K 105 180
                                    


دو سال بعد

کیم تهیونگ ! کیم تهیونگ ! کیم تهیونگ !

این صدای فریاد بلند طرفدارا بود که حتی بعد از تموم شدن اجراش همچنان به گوشش میرسید و خوشحالش میکرد که بالاخره به هدفی که توی تمام سال های زندگیش داشته رسیده اما به چه قیمتی ؟
به قیمت از دست دادن معشوقه و مشوقش ؟
کسی که باعث شد به این جایگاه دست پیدا کنه !

کسی که در همه موقعیت ها ازش حمایت میکرد و ازش میخواست کار درست رو انجام بده !

حتما فکر میکنید اگه تهیونگ به گذشته برمیگشت از رویاش دست میکشید و معشوقه اش رو انتخاب میکرد اما اشتباه میکنید تهیونگ هر دو رو میخواست !
هر دوشون باهم !
و این غیر ممکن بود !

دختری به سمتش اومد و با حوله عرق های بدنش رو پاک کرد و در عین حال ازش تعریف میکرد و چیزایی مثل :

اوپا عالی اجرا کردی یا اوپا خیلی هات شدی و...
می‌گفت.

تهیونگ از حرف دختر خوشحال نشد چون هر روز زیاد از این حرف ها میشنید و فقط سری در جواب حرف هاش تکون داد.
اما هیچکدوم مثل حرف های دوست دخترش و انرژی ای که اون بهش میداد نمیشد.
امروز خیلی دلش براش تنگ شده بود، البته اینم که امروز سالگرد رابطه شون بود بی تاثیر نبود.

اما از اول دبیوش یه فن داشت که همیشه نامه های اون بهش انرژی و تحمل دوری از اون رو میداد و برای ادامه دادن علاقه اش تشویقش میکرد.

فن های زیادی روزانه بهش کادو و نامه میدادن اما هیچ کدوم مثل نامه های اون فن که همیشه اسم خودشو جی.تی، گذاشته بود نبودند.
همیشه انقدر احساسی و ادبی براش مینوشت که با همه حرف های فن هاش فرق میکرد ، اون فن طوری نامه مینوشت که انگار احساسات تهیونگ و شرایطش رو درک میکرد و باهاش هم دردی میکرد.

تهیونگ هر دفعه میخواست جواب نامه هاش رو بده اما نه فن رو میشناخت نه شماره تماسی داشت که بخواد باهاش تماس بگیره.

ای کاش میتونست یک بار دیگه فقط یک بار دیگه اون رو برای فقط یک ثانیه ببینه  اما آرزوش برآورده نشد.

از محل برگزاری کنسرت خارج شد و سوار ماشینش شد ، همون ماشینی که با ماشین جیون اون روز سرنوشت ساز تصادف کرد !
امروز همه چیز دست به دست هم داده بودند تا دلتنگی تهیونگ رو بیشتر کنن !

منطق تهیونگ وادارش میکرد بخواد به کارش اهمیت بده و نسبت به قلب بیچاره اش بی توجه بشه اما قلبش با هر ثانیه تپشش اسم جیون رو بلند به گوش مغزش میرسوند و از عقلش التماس میکرد ثانیه ای به بیمارستان هارت بیت بره و اون دختر رو فقط از دور ببینه اما عقلش هیچوقت قرار نبود همچین اجازه ای بهش بده.
اون هیچ وقت از جیون بابت ترک کردنش عذر خواهی نکرده بود، با چه رویی باید به دیدنش میرفت؟

عقلش فقط بهش این اجازه رو میداد که برای رفع دلتنگی به عکس های دو تایی شون خیره بشه و ساعت ها بشینه و نوشیدنی بنوشه و در خلوت خودش از دوری معشوقه دوست داشتنیش گریه کنه.

🏥HEART BEAT HOSPITAL'S LOVE STORY 🏥Where stories live. Discover now