میدونم بیداری ماماسیتا.
کنار لاله گوش دختر زمزمه کرد و نیشخند صداداری زد.
جیون که دید تظاهر کردن فقط روی خواهرش جواب میده؛ به آرومی پلکاش رو از هم فاصله داد.تهیونگ جیون رو با هل کوچیکی از پهلو به پشت خوابوند و خودشم روی آرنج و زانو هاش بالای بدنش قرار گرفت.
جیون از خجالت کل صورتش سرخ شد و حالا که کرم پودر نزده بود بیشتر قابل رویت بود؛البته که تهیونگ متوجه سرخی گونه هاش نشد اما میدونست که جیون خجالت کشیده و نمیخواست به این زودی پیش برن اما میخواست کم کم برای بعداً آماده اش کنه.
جیون با استرس و نگرانی؛بی هیچ حرفی منتظر به تهیونگ نگاه کرد که باعث شد تهیونگ لبخند اطمینان بخشی به دختر زد.
تهیونگ بوسه کوتاهی روی لبهای جیون نشوند و گفت:
ماماسیتا بهم بگو که خواب نیستم و تو الان درست روبروی منی.جیون سرش رو به بالش فشار داد تا کمی از گرمای صورتش کم بشه و گفت:
این یه رویای واقعیه تهیونگ بهم قول بده که ما هیچوقت ازین رویا بیدار نمیشیم.
تهیونگ دستشو دور صورت جیون قاب کرد و زمزمه وارگفت:
من هرگز و به هیچ وجه از دنیای رویای بنفش-صورتی تو بیرون نمیرم ؛ بهم اطمینان بده که تو هم از دنیامون بیرون نمیری و منو تنها نمیزاری.جیون دستشو روی دست تهیونگ گذاشت تا بهش اطمینان بده و زیر نور کم سوی چراغ خواب؛میون تیله های مشکی رنگش خیره شد و زمزمه کرد:
هیچ جا و مکانی بهتر و امن تر از میون بازو های قدرتمند تو نیست؛ قول میدم که هیچ وقت از کنارت نرم و ازت دور نشم.
اما این دفعه لبهای وسوسه انگیز و بالم زده شده دختر بودند که لبهای تهیونگ رو بین خودشون اسیر کردند؛و به یه بوسه ناشیانه اما لبریز از احساسات دعوتش کردن.
تهیونگ از اعماق قلبش خوشبختی و خوشحالی رو حس کرد ،بوسه های ساده اما پر از عشق جیون اونو مطمئن میکرد که جیونش تا بحال برای کسی به جز تهیونگ نبوده.
و تهیونگ عاشق این بود اما دیگه اجازه نداد جیون به تنهایی کنترل بوسه رو بدست بگیره و لبهاشو حرکت داد وچونه دختر رو گرفت.
لبهای خوش طعمش رو مکید و زبونشو روش کشید.
میون بوسه کمی فاصله گرفت و روی لبهای جیون لب زد:
عاشقتم.
و به جیون فرصت نداد و دوباره بوسه رو با شدت بیشتری ادامه داد.جیون بخاطر لذت بیش از حدی که تا بحال نچشیده بودش؛ناخواسته آهی از ته گلوش خارج شد که توسط لبهای تهیونگ توی دهنش خفه شد.
YOU ARE READING
🏥HEART BEAT HOSPITAL'S LOVE STORY 🏥
Fanfiction[Girlxboy ] [medical] [fluff] [romance] [smut] +18 🏥داستان عاشقانه بیمارستان ضربان قلب🏥 _تو یه مجرمی !! + اره ؛ من خیلی وقته به جرم عاشقی تو بطن قلبت پشت دریچه سینی آئورتی ات زندانی شدم ! 🏩خلاصه🏩 : پارک جی یون،بهترین و جوانترین جراح قلب و ع...