⊹⊱ Part4 ⊰⊹

727 209 74
                                    

فردای اون روز، جان با دق و دلی سر کار رفت. اون خودش رو میزش پرت کرد. لی بو ون که میزش بغل اتاقک جان بود صندلیش رو سمت جان قِل داد.

لی وقتی چشمش به اوضاع و احوال جان افتاد شروع به کرم ریختن کرد:"واهه... چه اتفاقی واسه استاد مشاور املاکیمون، شیائو جان افتاده؟ الان عین یه پاندا شدی!"

جان اخم کرد و سرش رو روی میز گذاشت.

لی با کنجکاوی گفت "هی! چت شده؟ مگه دیروز تعطیل نبودی. کل دیروزو دیشبو نخوابیدی؟"

جان نالید: "خواب به کونم بابا!"

لی خندید. با نیشخند گفت: "یا نکنه دافی چیزی پیدا کردی که باهاش خوش بگذرونی؟"

جان بهش خیره شد. بعد سرش رو برگردوند تا با این آدم شیطان صفت رو به رو نشه.

"هاهاها... جدی جدی جان؟ کل شبو با دختره گذروندی؟" لی بلند بلند خندید و باعث شد توجه بقیه بهشون جلب بشه.

جان با بدعنقی گفت: "اوهه! تو یکی خفه شو عنتر! به خاطر اون همسایه ی جدید لعنتی طبقه بالا نتونستم بخوابم! از صبح تا بعد از ظهرش کلی سروصدا کرد، بعدشم دوباره از شبش تا صبحش ادامه داد. موندم کِی خوابید؟ من همش از ساعت ۴ تونستم بخوابم! فاک!"

لی بلند بلند قهقه زد. دستاشو به هم زد و بعدش به کمر جان کوبید، طوری که باعث شد جان تو حالت بین شوک و درد از جاش بپره.

جان با عصبانیت گفت "عنتر! چه مرگته تو؟!"

لی سریع از همکارش معذرت خواهی کرد و گفت: "ببخشید، ببخشید... ولی خیلی خنده داره بود!"

جان نق زد: "نمیدونم کجاش برات خنده داره؟ جهت اطلاعت دهنم سرویس شده!"

لی پیشنهاد داد، "عه! چرا نمیری دم در خونه اش و در مورد سروصداهایی که میکنه اعتراض کنی؟"

جان دهنش رو باز کرد ولی دوباره بستش. شک داشت حقیقت رو به لی بگه یا نه. نمیتونست بگه که همسایه ی جدیدشون به خال با ارزش کیوتش همون روزی که خونه رو بهش فروخت، دست درازی کرده. خیلی خجالت آور بود. همکارش اینجوری یه راهی پیدا میکرد تا دستش بندازه.

لی سریعا دهنش رو بست و حواسش رو جمع کارش کرد. جان آهی کشید و اونم شروع به کارش کرد.

مردی که در دهه ۵۰ زندگیش بود، وارد شد. اون لو جیانمین رییس نمایندگی شرکت بود.

***

کائو یوچن درِ دفتر هایکوان رو زد. اون دستیار شخصیه لیو هایکوان بود.

صدای هایکوان اومد "بیا تو"

یوچن در رو باز کرد. سمت میز هایکوان رفت و پرونده ای رو بهش داد.

هایکوان پرونده رو گرفت و پرسید "این چیه؟"

یوچن لبخند زد و جواب داد "این پرداختی و قراداد خرید و فروش آپارتمانتونه قربان. شما باید چند تا سندم امضا کنین.

༶ 𝙄'𝙢 𝙩𝙝𝙚 𝙂𝙤𝙣𝙜, 𝙔𝙤𝙪'𝙧𝙚 𝙩𝙝𝙚 𝙎𝙝𝙤𝙪 ༶Where stories live. Discover now