🥺بچههای واتپد شرمنده واقعا توی وتپد خیلی سخته جواب دادن کامنتا ولی امیدوارم شماها به کامنت گذاشتن ادامه بدین
❤🥳راستیییی خبر خوب اینکه توی رنکینگ ییجان یازدهم شدیم و اینا بخاطر شماست
😍خیلی ممنونم ازتون💖 امیدوارم یه روز ویوی یک کا و رتبه یک رو ببینیم
🙏لطفا ما رو معرفی کنید
ییبو موتورش رو روبهروی در کالجش پارک کرد. اون نه کلاه کاسکتشو از سرش برداشت نه از موتور پیاده شد؛ فقط همینجور روش نشست، انگار که منتظر کسی باشه.
یک صدای جیغ جیغو صداش کرد: "ییبو!"
ییبو سرش رو چرخوند و دختری رو دید که یک ژاکت کوچیک روی تاپ خاکستریش به همراه یه جین جذب پوشیده.
یییو با خودش فکر کرد، چرا صداش بیشتر شبیه گربهس؟ ابروهاش زیر کلاه کاسکت جمع شده بودند و این نشون از اخم کردنش میداد.
دختر که صورتش از خوشحالی میدرخشید پرسید: "خیلی منتظر موندی؟"
ییبو گفت: "نه همین الان رسیدم." و به دختر یک کلاه کاسکت داد.
دختر با حالت لوسی گفت: "بذارش رو سرم"
ییبو با کج خلقی گفت: "مگه خودت دست نداری؟"
اما دختر به جای اینکه کلاه رو سرش بذاره نالید و پاهاش رو آروم به زمین کوبید. ییبو چشمهاش رو چرخوند، کلاه رو از دست دختر قاپید و روی سرش گذاشت.
ییبو گفت: "بندشو ببند"
دختر با حالت لوسی گفت: "چرا تو برام نمیبندیش؟"
ییبو با تشر گفت: "اگه نمیخوای ببندیش دیگه میل خودته!" و استارت زد.
دختر لبهاش رو آویزون کرد و بند کلاه کاسکتش رو بست. بعد پشت ییبو روی موتور سوار شد. دستاش رو دور کمر ییبو حلقه کرد و بدنش رو به کمر ییبو نزدیکتر کرد. موتور غرشی کرد و به آنی، اونها با سرعت توی بزرگراه میروندند.
روبهروی یک کافه ایستادند. ییبو موتورش رو توی پارکینگ پارک کرد. از موتور پیاده شدند و وارد کافه شدند.
دختر با پررویی پرسید: "ییبو چی میخوای سفارش بدی؟"
با اینکه ییبو واقعا به اون دختر توجهی نمیکرد و نگاهش همچنان سرد بود، اون به خاطر حضور ییبو خیلی خوشحال بنظر میرسید.
ییبو جواب داد: "هرچی!"
دختر لبخند زد و دستشو برای گارسون تکون داد. گارسون به میزشون نزدیک شد.
دختر سفارش داد: "من میخوام یه میلکشیک توتفرنگی، دوتا تارت، یه لاته کاپوچینو و یه تیکه کیک پنیری سفارش بدم."
YOU ARE READING
༶ 𝙄'𝙢 𝙩𝙝𝙚 𝙂𝙤𝙣𝙜, 𝙔𝙤𝙪'𝙧𝙚 𝙩𝙝𝙚 𝙎𝙝𝙤𝙪 ༶
Fanfiction⇜ کاپل: ییجان ⇜ ژانر: فلاف، کمدی، رمنس، اسمات ⇜ نویسنده: ailovexiaowang@ ⇜ مترجم: 来日方长 ⇜ روزهای آپ: یکشنبهها و سهشنبهها داخل چنل @YiZhanSyndrome و روز بعدش اینجا ⇜ خلاصه: شیائو جان یه مشاور املاکه که به عنوان یه مرد ۲۶ ساله مجرد زندگی خوب و آر...