⊹⊱ Part8 ⊰⊹

675 190 18
                                    


سلاااام لابلی‌ـا

قرار شد درباره مسئله آپ صحبت کنم، چون یه نفرتون گفت کاش سه بار در هفته بود. اتفاقا مام دوست داریم زودتر پیش بره اما از آزمون استخدامی گرفته تا کنکور، داوطلب داریم بین اعضای تیم. یکم سختمونه🥺 امیدوارم تا یکم اوضاعمون بهتر بشه همراهمون بمونید😘❤️

البتهههه خبر خوب اینکه قرار شد به شرط اینکه کامنتا و ووتای آپ یکشنبه به یه میزان خاص برسه سه‌شنبه ها دو پارت آپ کنیم🥳

برای شروع +10 عادلانه است. نه؟

ببینم چیکار میکنیدااا


جان و لی بو وِن درحال خوردن ناهارشون زیر یک درخت ابریشم ایرانی* روبه‌روی اداره بودند.

لی پرسید: "پس الان واقعا داری باهاش قرار میذاری؟"

جان سرش رو تکون داد و یه تیکه املت توی دهنش گذاشت.

لی ابروش رو بالا انداخت: "احیاناً الان بایسکشوالی؟"

جان سرش رو تکون داد. نمیتونست حرف بزنه چون دهنش پر بود.

لی سر جان داد زد: "پس الان چی محسوب میشی؟ گی؟!" و باعث شد غذا توی گلوی جان بپره. بهش آب داد و زیر لب گفت: "جیز... رفیق... این چه ری اکشنی بود؟"

جان فوش داد. "من گی نیستم، عنتر!"

"پس الان چی هستی اگه نه بایسکشوالی نه گی؟ استریتی؟" و زد زیر خنده.

جان بهش چشم غره رفت و یه تیکه گوشت توی دهن لی چپوند تا خنده‌شو خفه کنه.

"کجای دنیا یه مرد استریت با یه مرد دیگه قرار میذاره، رفیق؟" لی همچنان میخندید.

جان گفت: "فقط متوجه شدم اون برای سلیقه من خیلی کیوته با اینکه یکم رو مخه. اما من نمیتونم برای این سرزنشش کنم. اون لای پر قو بزرگ شده. یه جورایی بچه سوسوله."

"جان، تو میتونی از پولش استفاده کنی!"

جان بهش چشم غره رفت: "آشغال!"

"چی؟"

"من همچین آدمی نیستم. اگه دارم باهاش قرار میذارم به خاطر اینکه ازش خوشم میاد"

"باشه باشه... ببخشید ببخشید... نمیدونستم رابطه‌ت باهاش جدیه." لی نیشخند زد.

اون با قیافه منحرفانه‌ای پرسید: "پس شما دوتا انجامش دادین؟"

جان ابروهاش رو توی هم کشید: "چیو انجام دادیم؟"

اون بهترین دوستشو دست انداخت و گفت: "آیااا... میدونی منظورم چیه... اهم اهم... صداهای خاک بر سری... هاهاها."

جان ابرو در هم کشید و گفت: " ذهنت خرابه. بی شوخی میگم! من حتی تا حالا نبوسیدمش!"

"ذهن من خرابه ولی کارای تو ضایع‌تره...!"

༶ 𝙄'𝙢 𝙩𝙝𝙚 𝙂𝙤𝙣𝙜, 𝙔𝙤𝙪'𝙧𝙚 𝙩𝙝𝙚 𝙎𝙝𝙤𝙪 ༶Where stories live. Discover now