⊹⊱ Part17 ⊰⊹

516 139 22
                                    



ییبو به جان کمک کرد از موتور پیاده بشه و دور بازوش رو نگه داشت تا راه بره.

جان دست‌های ییبو رو از بازوهاش کنار زد. "نیازی نیست نگهم داری ییبو."

ییبو گفت: "اما تو حالت خوب نیست جان‌جان."

جان ایستاد. به ییبو نگاه کرد و آه کشید.

صداش رو بالا برد و گفت: "ییبو! میشه باهام مثل یه عروسک شیشه‌ای رفتار نکنی؟ من خوبم، اوکی؟ فقط کمرم درد میکنه. قرار نیست بمیرم."

"ولی این تقصیر منه که تو الان درد داری."

جان موهای خودش رو بهم ریخت. و نفسش رو بیرون داد: "ببین، این تقصیر تو نیست. اگه قراره تقصیر کسی باشه، تقصیر جفتمونه. نه فقط تو یا من! ما هر دو با ریسک خودمون انجامش دادیم. ما همدیگه رو دوست داریم و میخواستیم که انجامش بدیم، پس انجامش دادیم. خودتو سرزنش نکن ییبو"

ییبو به جان نگاه کرد: "پـ...پس تو واقعا باهاش اوکی‌ای؟"

جان جواب داد: "آره، من خوبم!"

ییبو لبخند گشادی زد و برای لحظه‌ای احساس آسودگی کرد.

تا اینکه جان اضافه کرد: "به یه شرط!" و باعث شد لبخند ییبو به یکباره محو شه.

جان سر به سرش گذاشت: "دفعه بعد من گونگ بشم." و پوزخند زد.

صورت ییبو پر از ترس شد. اون در حالیکه لپ‌های باسنش رو گرفته بود داد زد: "نه"

جان نخودی خندید و دوباره ییبو رو برای راه رفتن کشید. برای اذیتش کردنش گفت: "خب، باشه بیبی!" دست‌های ییبو رو از روی باسنش پس زد و خودش توی دست گرفتشون.

ییبو جیغ زد و با قیافه سوالی به جان نگاه کرد. (بنظر شمام این ییبو خیلی خوردنیه؟)

جان نالید: "عاوو" و لب‌هاش رو لیسید و لب پایینش رو گاز گرفت.

ییبو قرمز شد و سریع صورتش رو برگردوند. جان خندید و گونه‌ی ییبو رو بوسید.

"گونگ من وقتی خجالت میکشه و قرمز میشه خیلی کیوت میشه...!"

ییبو نمیتونست در مقابل لوس بازی‌های دوست پسرش چیزی بگه. صورتش همین الان هم تا بنا گوش قرمز شده بود.

اونها وارد آسانسور شدند و توی طبقه خونه شیائوجان پیاده شدند.

وقتی روی مبل نشستند ییبو گفت: "اینو برای تو خریدم." و به جان یک پماد داد.

جان پرسید: "این چیه؟" و پماد رو ازش گرفت.

ییبو جواب داد: "این برای سوراخته."

جان با حالت خنده‌داری به ییبو نگاه کرد.

ییبو با کنایه جواب داد: "حواسم به زخمت هست جان...!"

༶ 𝙄'𝙢 𝙩𝙝𝙚 𝙂𝙤𝙣𝙜, 𝙔𝙤𝙪'𝙧𝙚 𝙩𝙝𝙚 𝙎𝙝𝙤𝙪 ༶Où les histoires vivent. Découvrez maintenant