🖤متاسفم جیمین🖤
صدای زنگ گوشی حسابی کلافش کرده بود کش و قوسی به بدنش داد و دست انداخت گوشی و پیدا کنه
+ بلههه
_ حاضر شو بیا پایین
اخمی کرد و صداشو بلند کرد
+ تو دیگه کدوم خری هستی
یونگی کلافه از هوش و حواس رفیقش قر زد
_ دوست داری بیام بالا دیکمو تو کونت کنم تا هیچوقت فراموشم نکنی
جیمین لبخندی زد و رو تخت نشست
+ تا یک ربع پایینم مین یونگیه خشن
پرید تو حموم و پنج دقیقه ای بیرون اومد
تیشرت قرمز رنگشو تنش کرد دکمه شلوار مشکیشو بست و موهای لخت قهوه ای تیرشو تو صورتش رها کرد
+ سلام عشقم
_ بیچ
لباشو جلو داد و بوسی براش فرستاد یونگی اخمی کرد و راه افتاد تو همین هین تماس گرفت صدای سرخوش هوسوک به همراه موزیک بلند از پشت خط به گوش میرسید
_ کجایی پس تو .. همه اومدن
+ جیمین خواب بود داریم میایم لوکیشن و بفرست
با قطع شدن گوشی صدای اهنگ و زیاد کرد
جیمین هم چیزی نپرسید نیازی هم نبود جمع همیشگی خودشون مثل هر هفته دورهمی گرفته بودن
با رسیدن به ویلا زودتر از یونگی پیاده شد و پرید داخل با لبخند بزرگی اولین کسی که جلو دیدش بود یعنی جونگ کوک و محکم بغل کرد
+ دلم برااات تنگ شده بودددد
جونگ کوک صورتشو جمع کرد و خرگوشی خندید
_ اه گمشو اونور نچسب بهم دیشب بار بودیم
جیمین بلند خندید چرخید چشمش که مبل افتاد خندش جمع شد و خشکش زد
صحنه ای که میدید باور نکردنی ترین اتفاق ممکن بود ، اون برگشته بود؟ بعد پنج سال ؟ چرا؟
نگاه خیرشو که دید چشماشو گرفت و چرخید اون سال ها برای یه همچین روزی تمرین کرده بود پس فقط انجامش داد
بی اهمیت دوباره لبخند گشادشو رو لباش اورد و از پشت اویزون نامجون شد
+ هیونگ مناسبت این جشن چیه
_ مشخص نیست جیمین ؟ برگشتنه تهیونگ
سعی کرد لبخندشو جمع نکنه کاش حداقل با ورود اونا صدای اهنگ و کم نمیکردن با همون لبخند آهانی گفت و از کولش پایین اومد
خوب میدونست هرکدومش نا خواسته یا خواسته الان رو رفتاراش دقت زیادی دارن پس سعی کرد بهترین حالت خودشو نشون بده سمت خوراکی های رو میز رفت و در حالی که با اهنگ پلی شده تو مغزش کمرشو تکون میداد از هرکدوم یذره میچپوند تو دهنش
برگشت سمت بقیه و با دهن پر حرف زد
+ جین هیونگ بزار من به بلوتوث وصل شم
یونگی قیافشو جمع کرد و اروم زد پس کلش
_ اول کوفت کن بعد حرف بزن
اهمیتی نداد و با گوشیش به بلوتوث اسپیکر وصل شد و اهنگ مورد نظرشو پلی کرد کوکی و هوسوک و تعدادی از دخترا ریختن وسط و شروع به تکون دادن خودشون کردن
دورهمی هاشون انچنان شلوغ نمیشد
نهایتن ۱۲ نفر میشدن فقط دوست های صمیمی ...
تهیونگ سرش تو گوشیش بود و سعی میکرد خودشو با توییتر سرگرم کنه
لالقل اینجوری قلب نا ارومش یه مدت کوتاه بیخیال تند زدن میشد
اما خب فقط بلد بود به خودش دروغ بگه
مثل چند ساله پیش که به خودش دروغ گفت که کار و پیشرفت براش مهم تر از عشقیه که حتی اعترافش هم نکرده
مثل تمام این پنج سال که هرروز به خودش دروغ میگفت دلش تنگ نشده
بالاخره چشماش به قلب و مغزش غلبه کرد و دنبال جیمین گشت
دیدش دستاشو دور گردن کوک حلقه کرده و با خنده میرقصه واون لحظه چقدر به صبرش افتخار کرد که بلند نمیشه و اونارو به خشن ترین حالت ممکن جدا نمیکنه
+ حالت خوبه ؟
جیمین لبخندش پر رنگ تر شد و بیشتر خودش و تکون داد
_ مشخص نیست , عالی ام با تشکر از نامجون هیونگ
+ جیمین اگر دوباره حالت بد میشه فقط کافیه بخای تا همین الان ببرمت از اینجا
_ دوباره ؟ مگه من قبلا حالم بد بوده؟
گفت و بلند خندید و از کوک جدا شد
اره هیچوقت حالش بد نبوده مثلا پنجساله پیش وقتی فهمید با وجود اعترافش تهیونگ بدون خداحافظی به تورنتو رفته تا اونجا کار طراحی لباس و ادامه بده اصلا قرص مصرف نکرد ، هیچوقت از گریه تو ماشینش کنار دریاچه خوابش نبرد دلیل اون برای رفتن قانع کننده بود مثل جمله عاشقانه و صمیمانه ای که بعد رفتن براش اس ام اس کرد
( متاسفم جیمین )
الکل و مثل اب نوشید وخواست شات دوباره پر کنه ولی با حس عطر همیشگی تهیونگ کنارش دستش لرزید و الکل یکم رو میز ریخت سریع تعادلشو حفظ کرد و شات و پر کرد
برنگشت سمتش شات دستش گرفت و خواست از اونجا دور شه که بازوش کشیده شد
+ نمیخوای بهم خوش امد بگی پارک جیمین ؟
دندوناشو رو هم فشرد و لبخند گله گشادی زد و چرخید سمتش
_ خوش اومدی کیم تهیونگ
+ مرسی .. اام .. خوبی ؟
جیمین بازوشو تکوند تا رهاش کنه
تهیونگ انگشتاشو فاصله داد و عقب کشید
_ مشخص نیست ؟
منتظر جوابش نشد و شات و سر کشید و لیوان و رو میز پرت کرد و سمت هوسوک رفت که سعی داشت برای جین سیبیل اتشی بکشه
+ هیونگ بیا من دستاشو نگه دارمتو بکش
صدای جین گوش خراش شده بود ولی جیمین و کوک دستاشو ول نمیکردن و هوسوکم بیخیاله سیبیل اتیشیش نمیشد
...
کم کم دیدش مثل قدیم نبود و هر صدایی به نظرش بلند میومد
یونگی بازوشو گرفت و شات و از دستش کشید
_ داری زیاده روی میکنی
+ که چی ؟ اینجا همه خودمونی ان .. نگرانی اشتباهی با کسی برم رو تخت ؟
و خنده مستانه ای کرد و سعی کرد شات و پس بگیره
نامجون سمت صندلی کشیدش و بزور نشوندش
_ حق با یونگیه جیمین
دستاشو جمع کرد و لباشو جلو داد و با اخم نشست چرا نمیذاشتن انقدر بنوشه تا بیهوش شه و تپش قلبش اروم بگیره
اونا خیلی بی انصاف بودن با همشون قهر بود
کوک لپشو کشید
+ کییوووتا
صورتشو چرخوند و بازم اخم کرد تهیونگ دلش برای کیوت بازی هاش ضعف میرفت و حسابی از این دوری تو اوج نزدیکی کلافه بود
تقریبا همه خسته و وارفته به نظر میرسیدن دخترا یه ساعتی میشد اونجارو ترک کرده بودن و حالا دوباره خودشون هفت تا کنار هم میگفتن و میخندیدن
جین خیلی بی مقدمه سوالی پرسید که نباید میپرسید
+ جیمین تمین کی از مسافرت برمیگرده ؟
تهیونگ با شنیدن اسم تمین شقیقش نبض زد اون اشغال کسی بود که دائما در گوشش میخوند پیشرفتش و تو تورنتو بیخیال نشه و حالا خوب میدونست تمین از همه چیز خبر داشت و میخواست بعد رفتن تهیونگ دائما کنار جیم باشه تا جاشو پر کنه
جیمین با صدای دو رگه از مستی و چشمای خمارش جواب داد
_ من دقیقا نمیدونم شاید فردا صبح
+ چطوریه که نمیدونی ؟ مگه دوس پسرت نیست
خب دوست پسرش نبود حتی جین هم میدونست پیشنهاد های پی در پی تمین بی نتیجه میمونه و همیشه رد میشه
اما خب یکم اذیت کردن دونسنگاش اشکالی نداشت
جیمین اول خواست انکار کنه اما دوتا چشم سرخ و عصبانی که بهش زل زده بودن باعث شد چرت و پرت بگه
+ هست ، اما الان مستم هیونگ حتی نمیدونم امروز چندمه
تهیونگ دستاشو مشت کرد و بلند شد
کوک با پوزخندی واضح پرسید
_ جایی میری هیونگ ؟
+ خستم
_ تا الان که خسته به نظر نمیومدی ، نکنه از چیزی ناراحت شدی
همه لبخند به لب نگاهش میکردن همه به جز یه نفر که بدجور دلگیر بود
+ حرف نامربوط میزنی چرا ؟ از چی ناراحت شم؟ من از دیشب که پروازم نشست تا حالا درست نخوابیدم
کوک اهانی گفت و لبخند زد نامجون برای سنگین نشدن جو بدنشو کش داد و بلند شد
_ راستش منم حسابی خستم صبح زود کمپانی بودم و نیاز به خواب دارم ، شب بخیر
گفت و دست گردن تهیونگ انداخت تا طبقه بالا همراهیش کنه
ویلا برای یه شب کامل اجاره شده بود پس نیاز نبود تا خونه رانندگی کنن
یونگی با صدای ارومی اعتراض کرد
+ واسه چی دروغ گفتی
هوسوک قبل جیمین ازش طرفتاری کرد
_ حقشه بزا بفهمه از دست دادن یعنی چی
جیمین بیشتر تو خودش جمع شد و تو مبل فرو رفت
+ هیونگ اونقدرام براش مهم نیست
کوک خندید و بلند شد بالاسر جیمین رو دسته مبل نشست
_ داری باهامون شوخی میکنی، اگر تمین اینجا بود مطمئنم اینو ( مشتشو نشون داد ) تو صورتش خالی میکرد
جین با خنده تایید کرد
جیمین چشماشو چرخوند و چیزی نگفت اون این حرفارو باور نداشت
بعد مدتی یونگی و هوسوک هم خوابیدن
جین و کوک تا نیمه شب پی اس بازی میکردن و با پاندومیم برای هم خط ونشون میکشیدن
جیمین همونطوری تومبل فرو رفته تو فکر بود
اصلا چرا برگشته مثلا اون که عشق طراحی داشت خب میموند طراحی های داغونشو همونجا تحویل جماعت میداد
از وقتی تو دانشگاه فهمید اونجا به مد خیلی اهمیت میدن ساز رفتن میزد
هیچکس هم جز من مخالف رفتنش نبود
من و هوسوک رشتمون رقص بود و جفتمون الان تو کمپانی نامجون و جین مربی رقص هستیم
یونگی هم که ترانه سرای خودشو داشت و موفق بود
کوک علاف هم از هر سوراخی سر در میاورد و هرکار بگی میکرد
از بوکس بگیر تا شنا و نقاشی اما هممون همینجا کنار همموندیم به جز یه نفر که من از دبیرستان عاشقش بودم
با کشیده شدن چیزی روش خواست چشماشو باز کنه که صدای کوک متوقفش کرد
+ بزا همینجا بخوابه ، اگر بیدار شه دیگه خوابش نمیبره
جلوی لبخندشو گرفت و خودش و به خواب زد
کوکی خوب اونو میشناخت
با رفتنشون چشماشو باز کرد و چرخی تو گوشیش زد خواست ببندتش که پیام تمین توجهشو جلب کرد
+ من فردا صبح میرسم فرودگاه، مطمئنم انقدر دلت برام تنگ شده که بیای فرودگاه استقبالم عشقم
چشماشو تو حدقه چرخوند وتایپ کرد
_ به همین خیال باش ، یا.. تو توهم زدی که من دوس پسرتم؟
بلافاصله جواب گرفت
+ بالاخره یه روز میشی
پوفی کرد و گوشیو همونطوری پرت کرد رو میز و برای خوردن اب به اشپزخونه رفت
تهیونگ که مدت ها بود رو پله ها صورت نورانی جیمین و تماشا میکرد حالا سمت گوشیش رفت و پیامارو خوند
لباش کش و اومد لبخند زد
+ داری چه غلطی میکنی
تهیونگ برگشت و تو صورتش با تمسخر لب زد
_ واسه تحریک کردن حسودی من لازم نبود دروغی به مسخرگیه بودنت با تمین بگی
+ دروغ نگفتم ، تصمیم دارم باهاش باشم و اینکه من ...
با دست تهیونگ که دور کمرش پیچید اونو به خودش چسبوند حرفش نصفه موند
_ تو از این تصمیما نداری پارک جیمین
قلبش تو دهنش میزد حتی فکر میکرد خواب میبینه اب دهنشو بزور قورت داد و سعی کرد به احساساتش غلبه کنه دستاشو رو سینه تهیونگ گذاشت و هولش داد
+ ولم کن احمق تصمیمای من به خودم مربوطه تو لعنتی ...
صداش حتی نفسش با بوسه ناگهانی تهیونگ قطع شد
خلسه شیرینی که درونش فرو رفته بود خوشایند ترین اتفاق ممکن بود و جیمین دلش نمیخواست ازش بیرون بیاد اما باید این کارو میکرد دستای تهیونگ روی صورتش نشست و خواست بوسشونو عمیق کنه ولی جیمین با شدت پسش زد و دستشو رو لباش کشید
+ حالم ازت بهم میخوره گمشو ..
صدای تهیونگ بخاطر لرزشی که از حس خوب و بد تو بدنش بود ارتعاش داشت
_ جیمینا لطفا اینکارو نکن من اشتباه کردم من ...
جیمین ازش به سرعت دور شد و زمزمه کرد
+ نفرت انگیزی دیگه هیچوقت بهم نچسب
و کاملا از اونجا دور شد و خودشو تو اتاق پرت کرد
صدای بستن در با هقی که زد یکی شد ، اون لعنتی چطور میتونست بعد پنج سال برگرده و اینطوری رفتار کنه
صبح که بیدار شدن خبری از جیمین نبود
سر میز صبحونه جمع شده بودن
+ جیمین کجاست
کوک در جواب جین گفت
_ پیام داد رفته فرودگاه دنباله تمین
و نیشخندی زد که متاسفانه هیچکس جز جین اونو ندید
تهیونگ اخماشو توهم کرد و چیزی نگفت اینجوری نمیشد باید به جیمین میفهموند بلد نیست مثل خودش فقط از حسش بگه و منتظر باشه تا جواب بگیره اون روش های خودشو داشت
جیمین به تلوزیون زل زده بود و نسکافه یخکردش جلوش دست نخورده مونده بود از صبح زود که از ویلا یه راست برگشته بود خونه با یه دوش سرسری شلوارک کوتاهش پوشید همینطوری رو مبل وا رفته بود
متوجه گوشیش شد احتمالا این سی و هفتمین باره که زنگ میخوره زمزمه کرد
+ چی از جونم میخواین
برداشت شماره یونگی خودنمایی میکرد
_ بله
+ کدوم گوری تو
_ خونم هیونگ
+ خواب بودی ؟
_ نه
+ صدات چرا گرفته ! حالت خوبه ؟ بیام پیشت ؟
_ من خوبم باور کن خوبم فقط نیاز دارم امروز تنها باشم
یونگی مطمئن نبود اما به خواستش احترام گذاشت و قطع کرد
...
صدای چرخیدن کلید تودرخونش از خواب بیدارش کرد گیج منگ به ورودی نگاه کرد با دیدن قامت تهیونگ اول فکر کرد توهمزده اما وقتی صداشو شنید مطمئن شد اشتباه نکرده
+ سلام
جیمین سرشو پایین انداخت تا یکم به خودش بیاد و موقعیت و تحلیل کنه
_ با چه جرعتی هنوز کلید میندازی میای خونه من ..
+ جیمین باید یاد اوری کنم که ... این خونه ماله جفتمون بود
_ حالا هر جهنمی ! برگرد همونجایی که بودی
نشست رو دسته مبل کنارش و خم شد تو صورتش
+ خشن شدی جیمین ... فقط اومدم بهت سر بزنم یونگی هیونگ گفت صدات گرفته منم نگران ...
خودشو عقب کشید و پرید تو حرفش
_ من نیازی به نگرانی تو ندارم گورتو گم کن
زل زد به بدن سفید و بی نقصش و اب دهنشو قورت داد لعنت بهش که پنج سال ازش دور بود
+ اگر نرم چی ؟
_ مجبورت میکنم بری... چون دوسپسرم داره میاد ونمیخوام اینجا ببینتت
تهیونگ اخم کرد تو یه حرکت از دسته مبل بلند شد پاشو کنار رون پای جیمین گذاشت و خم شد تو صورتش غرید
+ جرعت کن یک بار دیگه بگی دوست پسر داری تا بعدش نشونت بدم بازی کردن با عصاب من چه عواقبی داره
قلب جیمین کجا میزد تو دهنش یا تو سینش ؟
صدای اروم لرزونش و شنید و نفسش توصورتش پخش شد
+ بکش کنار تهیونگ ، اذیتم نکن
سرشو نزدیکتر کرد
_ منو ببخش جیمین بزار تمام نبودنمو برات جبران کنم من ...
دستشو رو سینش گذاشت و هولش داد
+ خواهش میکنم برو
تهیونگ ناله کرد
_ نمیییتونم ، تمام وجودم میخوادت من بخاطر تو برگشتم ازم نخوا برم
چقدر دیگه میتونست جلوخودش و بگیره و یقشو نچسبه و لباشو نکوبه رو لباش ؟
توچشای هم زل زده بودم جیمین زمزمهکرد
+ لعنت بهت تهیونگ
_ دوست دارم
و لباشو رو لبای پسر کوچیک تر کوبید
انقدر عشق به وجودشون سرازیر شد که ثانیه ای بعد هیچکدوم چیزی به اسم لباس تنشون نبود...
______ 2310
چکش نکردم اگر تا شب که چک کنم خوندید لطفا اشتباهامو پای عصاب داغون و وضعیت خرابم بزارید
love you army 💜
YOU ARE READING
BTS oneshots
Short StoryBTS + کوک من تصمیم و گرفتم و میخوامازت ... انگشت اشاره کوک که رو لباش نشست ساکت شد _ هیس خواهش میکنم جملتو تموم نکن ، جیمینا لطفا عذاب دادن منو تمومش کن حس میکنم با این بی رحمی های جدیدت قلبم داره از کار میوفته *** + التماست میکنم یونگی .. خواهش...