kookmin√

1.6K 127 10
                                        

🖤صدای قلبت🖤

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🖤صدای قلبت🖤


درو کوبید به هم و صداشو انداخت پس سرش
_ چی گیرت میاد هان؟ چرا اصرار داری ابروی منو ببری؟ بهت خوشمیگذره پارک جیمین نه؟
جیمین اخماشو تو هم کشید و لبتاپشو بست از رو صندلیش بلند شد و رو به روی دخترک ریز جسه قرار گرفت
_ صداتو بیار پایین ، به خودت اجازه نده تو کمپانی هرجور دلت میخواد رفتار کنی چویی سوان
سوان پوزخندی زد و دست به سینه با نگاه بی شرمی به پایین تنه جیمین زل زد
_ الکی نیست که جدیدا توان بلند شدن نداره نه ؟ میخوای مشکلت و جونگ ...
جیمین کف دستشو رو دهن سوان گذاشت و با فشار کمی که به دهنش وارد کرد اونو سمت در خروجی هل داد
+ دهن کوفتیتو‌ بند انقدر چرت و پرت نگو
سوان همونطور که هنوز زهرخند مسخره رو لباش و چشماش مشخص بود از زیر دست جیمین جا خالی داد و شونه بالا انداخت
_ من دهنمو میبندم جیمینا اما تو یه فکری به حال خودت بکن
چرخید سمت در و چهره برافروخته جیمین و نادیده گرفت ، دستگیره درو محکم چرخوند و خواست ازش خارج شه که محکم به فردی برخورد کرد
+ وااو ، اروم تر
سوان عصبانی قدشو بالا کشید و تو چشمای شیطون شده جونگ کوک زل زد
_ تلاشت جواب داد مکنه ، من با هیونگت کات کردم
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت و در مقابل شونه سوان که قرار بود با شدت به شونش برخورد کنه جا خالی داد.
کنار در ایستاد و تقه ای بهش زد
_ هیونگ مشکلی هست ؟
جیمین اخمالو سر چرخوند نگاه غمگینشو به جونگ کوک دوخت نمیدونست با این نگاه چه غوغایی تو دل مکنه راه میندازه !
+ کوکی برو بیرون حوصله ندارم
جونگ کوک داخل رفت و در و پشت سرش بست جیمین سمتش چرخید و لحنش عصبانی شد
+ فکر کنم بهت گفتم بری بیرون جونگ کوک
_ اما جیمینا ...
+ جیمینا چی جونگ کوک ؟ جیمینا چیه؟ من هیونگتم مثل بقیه
عصبانی از جاش بلند شد و نزدیکش شد
+ این رفتارای جدیدت چه معنی میده ؟
جونگ کوک حیرت زده به جیمین عصبانیه رو‌به روش زل زد اولین بار بود اونو‌ انقدر عصبانی میدید
_ من متوجه نمیشم چرا انقدر واکنش نشون میدی ؟ من که قبلا هم ...
+ اره جونگ کوک قبلا هم هیونگ صدام نمیکردی ، فهمیدم ولی .. ولی
جونگ کوک چند قدم نزدیک جیمین شد و کمی خم شد تا بتونه صورتشو مماس صورت جیمین نگه داره ..
_ ولی چی ؟
جیمین دستشو رو شونه کوک گذاشت و عقب هولش داد
+ برو عقب جونگ کوک ، چرا استف هارو نادیده میگیری ؟
کوک حیرت زده به واکنش جیمین خیره شد و چند قدم عقب رفتشو برگشت
_ هیونگ این کاریه که همیشه میکنم ، چرا اینجوری میگی ؟
+ اشتباه میکنی ، فهمیدی ؟ از این به بعد اگر بهت گفتن به من یا تهیونگ یا هر کدوم از پسرا نچسبی ، این کارو نکن
_ اوه تو از امروز ناراحت شدی ؟ تو پشت صحنه ؟
+ نه ، ناراحت نشدم ، نمیخوام ... نمیخوام سو تفاهمی ایجاد شه
_ اما هیونگ ...
جونگ کوک تیشرت جیمین و کشید و مجبورش کرد لای دو‌تا پاهاش وایسه چون وقتی رو صندلی جیمین نشسته بود نمیتونست از چهرش چیزی تشخیص بده
_ اونی که همیشه به همه اعضا میچسبه تویی ، نه من
+ من اونجوری نمیچسبم جونگ کوک ، ولم کن
کوک قفل دستشو پشت رون جیمین محکم تر کرد و صداش عجیب شد
_ مگه من چطوری بهت چسبیدم جیمینا ؟
جیمین با حس چیزی که زیرش دلش تکون خورد دست روی شونه کوک گذاشت تا ازش جدا شه ولی جونگ کوک با فشاری که یه پشت پای جیمین اورد تعادشو ازش گرفت و جیمین تقریبا پرت شد تو‌ بغلش
_ چت شده هیونگ؟
جیمین دستشو روی سینه جونگ کوک گذاشت و تا سپر بدنش کنه‌ اما به سرعت پشیمون شد
ضربان قلب جونگ کوک به حدی زیاد بود که راحت حس میشد و همینطور دمای بالای بدنش که از پشت تیشرت نازکش ام‌ مشخص بود
+ کوکا ولم کن
_ نمیتونم جیمین
ولوم صدای پایین جونگ کوک شک زیادی بهش وارد کرد انقدری که سرشو‌ بالا اورد به چشمای سرخ شده جونگ کوک نگاه کرد
_ نمیتونم هیونگ‌ ، انقدر ازم نخوا ولت کنم ، لطفا
نگاه متحیر جیمین رو چشمای جونگ کوکی زوم شد که بی محابا به لباش زل زده بود
اب دهنش و قورت داد و سعی کرد جو و دوستانه کنه ، امکان نداشت این نگاه همونی که فکر میکرد باشه
+ هی مکنه ، عین منحرفا نگاهم نکن
جونگ کوک چشم چرخوند و به چشمای جیمین زل زد نمیدونست باید چیکار کنه ، دیگه تحمل دوریش واقعا براش طاقت فرسا بود ، اون جیمین و میخواست فقط و فقط برای خودش
_ باید باهات حرف بزنم
+ حرف میزنیم اول ، بزار پاشم کمرم درد گرفت
جونگ کوک قفل دستاشو‌ باز کرد و دور شدن جیمین به سرعت برق و تماشا کرد .
جیمین لباساشو مرتب کرد و دستی به صورتش کشید ، دکمه روشن کولر گازی زد تا حرارت پوستش کمتر شه و اهمیتی نداد این‌ جو چطور بین اون‌ و جونگ کوک پیش اومده
+ خب بگو
_ چرا با سوان کات کردین
+ کی گفته کات کردیم ؟
_ خودش ، بخاطر منه ؟
+ چه ربطی به تو داره جونگ کوک ، راجب این موضوع میخواستی حرف بزنی ؟
_ نه ، خب ربط به این موضوع داره
+ مشکل چیه ؟
جونگ کوک کلافه دستی به صورتش کشید و نفس عمیقی کشید ، چطور میتونست حرفش رو بزنه ؟ کاش همونجا لباش‌ و میبوسید و تکلیفش مشخص میشد
_ هیونگ من .. من ..
با صدای زنگ مبایلی حرفش نصفه موند جیمین نگاهی به صفحه اسکرین انداخت و پوزخندی زد .
+ معذرت میخوام کوک چند لحظه ...بله؟
_جیمینا ...
+ سوان چرا هربار این کارو میکنی
_ من بدون تو نمیتونم ، لطفا بیا پیشم من حالم خوب نیست
گوشی و قطع کرد ، نگاهی به جونگ  کوک انداخت و وقتی دید با سر افتاده دستاشو مشت کرده به این فکر کرد نباید وسط صحبت مکنه دوست داشتنیش جواب گوشیشو میداد
سمتش قدم برداشت و کنار صندلیش رو پاهاش نشست
+ متاسفم جونگ کوک ، چه اتفاقی افتاده ، بهم بگو
جونگ کوک سرشو بلند نکرد نگاه تاریک و خستش و به لبتاپ کنارش دوخت و زمزمه کرد
_ مهم نیست هیونگ ، شب راجبش حرف میزنیم ، اگر میخوای بری برو !
+ مطمئنی ؟ میتونم یکم رفتن و عقب بندازم ، تو برام مهم تری
پوزخندی به حرف جیمین زد و با صدای محکمی گفت
_ نیازی نیست . شب میبینمت
بی توجه به جیمین از صندلی کمی عقب هول داد و با یه حرکت از اتاق خارج شد .
جیمین چند لحظه تو‌ همون حالت موند ، دیوونه شده بود انگار ، دلش میخواست سر خودش فریاد بزنه که جواب تلفن سوان و داده
بالاخره بعد کلی این پا اون پا کردن سوییچ ماشینشو برداشت و وارد پارکینگ کمپانی شد
هنوز قفل ماشین و نزده بود که نور ماشینی خورد تو چشمش دستش و بالاش چشمش قرار داد تا بتونه تشخیص بده کار کیه و در کمال تعجب با جونگ کوک مواجه شد
ماشین کمی جلو اومد و کنار پاش ترمز کرد
+ جیمینا بیخیال ماشین من میرسونمت ، اون طرف کار دارم
_ نه کوک احتمالا من زود برگردم ، خستم
+ مشکلی نیست ، منم یک ساعت کار دارم
سری تکون داد و با گذاشتن کلاهش سوار ماشین شد
+ چیکار داری اونطرف ؟ یکم‌ سرعتت و کم کن کوک
_ حواسم هست
+ چرا از این مسیر میری ؟ از اینجا دور میشه
_ آه متاسفم ، سوان باید یکم منتظر بمونه هیونگ
+ منظورم اون نبود ، مسخره نشو
جونگ کوک سرعتشو دو‌برابر کرد و پوزخندی زد
_ من منظورت و متوجه شدم ، تو منظور منو متوجه نشدی :)
______💜
ادامه شب 😈 ...
loveyou ☺️

BTS oneshotsWhere stories live. Discover now