🎭weakness🎭
دستاشو با پیشبند مشکی رنگش تمیز کرد و به سرعت بندشو باز کرد ، دستی به موهاش کشید و نیم نگاهی به آینه نیمه شکسته داخل اشپزخونه انداخت
+ خسته نباشی جیمین
لبخندی به یجی زد و ادای احترام کرد ، گوشیش و از کشوی مخصوص به خودش برداشت و از در پشتی رستوران خارج شد اما هنوز چند قدمی نرفته بود که محکم به کرکره پایین اومده مغازه پشت سرش برخورد کرد و اخمی از دردی که به پشت کمرش وارد شده بود کرد.
سرشو بالا اورد تا صاحب نفسای تند کنار گوشش و ببینه ، هرچند تشخیص بوی عطر تلخ جئون جونگ کوک اونقدرا هم سخت نبود
با بالا اورد سرش لباش اسیر لبای تشنه پسر روبه روش شد اما خیلی سریع پسش زد
+ اینجا چه غلطی میکنی
_ باید میدیدمت
+ بهت گفته بودم دیدن من نیای
_ جیمین من ..
با صدای اژیر ماشین پلیس سرش و سمت انتهای کوچه چرخوند و با دیدن چندتاشون که هنوز متوجه اونجا بودنش نشده بودن نگاهی اجمالی به پسر روبه روش انداخت و از گوشه دیوار بدون گفتم کلمه ای با سرعت فرار کرد
جیمین دستشو روی قلبش گذاشت سعی کرد محکم بایسته
+ آروم باش پسر ، آروم باش
با مشتای کوچیکش چند بار به تخته سینش کوبید تا راه نفسش باز شه و به راهش ادامه داد ، اما هرچقدر سعی کرد نتونست نگرانه پسر دیوونه ای که چند دقیقه پیش با عجله از دست پلیسا فرار کرده بود نشه
***
از اتوبوس پیاده شد و دستاشو داخل جیب شلوارش کرد هوا داشت تاریک میشد و جیمین به این فکر کرد اومدن به بالا شهر واقعا فکر مسخره ای بود .
سراشیبی کوچه رو طی کرد ولی با چیزی رو به رو شد که اصلا انتظار دیدنش و نداشت
تعداد زیادی ماشین پلیس و ون های مشکی اطراف عمارت بودن با یه حساب سر انگشتی میشد فهمید تعدادشون بالای صد نفره با خودش زمزمه کرد
+ این همه پلیس فقط برای گرفتن جونگ کوک ؟
سعی کرد نزدیک تر نره و از همون دور تماشا کرد که چطور همهمه شده و تعداد زیادی آدم دستبند به دست به ماشین های پلیس تکیه داده بودن اما هرچقدر دقت کرد نتونست جونگ کوک و ببینه ، صدایی توی قلبش میگفت جونگ کوک گیر نیوفتاده و همین صدا باعث میشد جیمین نفس اسوده ای بکشه
چند قدم عقب رفت و چشماش و بست به خودش توپید
+ به تو چه که گرفتنش یا نه ؟
سعی کرد بدون توجه به پشت سرش بگرده و به خونش بره
***
ماگ قرمز رنگش و برداشت و جلوی تلوزیون روشن نشست ، نگاهش روی موزیک ویدیو تازه منتشر شده میچرخید ولی تمام ذهنش پیش پسری بود که ظهر فقط چند دقیقه ملاقاتش کرده بود
نسکافش و مزه کرد . نگران بود ، و این نگرانی دست خودش نبود ، درسته هربار به هر روشی جونگ کوک و پس زده بود
+ من گی نیستم
+ دوست دختر دارم
+ از پسرایی مثل تو خوشم نمیاد
+ دوست پسر دارم
+ تو خلاف کاری
+ من ازت متنفرم
ولی خودش هم میدونست تمام مدت دلش جونگ کوک و میخواسته ولی واسه پس زدنش دلایل منطقی داشت و اصلی ترین دلیلش دونستن حقیقت تلخ شغل اصلیه جونگ کوک بود
صدای زنگ در اونو از افکارش دراورد ، ماگشو روی میز کوبید و به سرعت سمت در رفت ولی با باز کردنش بادش خالی شد
+ آه تهیونگا تویی
_ منتظر کسه دیگه ای بودی ؟
+ نه ، نه منظورم این نبود بیا داخل
تهیونگ چشماشو تو کاسه چرخوند و داخل رفت کتشو دراورد روی میز انداخت
+از شیفت شبایی که با تو نباشم متنفرم ، حوصلم سر میره
جیمین لبخندی به غر غرای دوست صمیمیش زد سمت اشپزخونه رفت
+ نسکافه میخوری برات درست کنم ؟
_ نهههه فقط میخوام اینجا لم بدم
خودش و روی مبل پرت کرد و دست وپاشو کش داد
(( خبرگذاری رسمی کره جنوبی از دستگیری چند تن از اعضای باند خلافکار .کیم سوکجین . جئون سویون خبر داد ، امید است بقیه این آشوب...))
تهیونگ چند دقیقه چشماش روی تلوزیون خاموش شده چرخید و در اخر سمت جیمین برگشت
+ چه مرگته ؟
_ نمیخوام این چرت و پرتا روگوش کنم
+ چرا ؟ خبر دستگیر شدن اون عوضی که زندگیت و توی خطر میندازه برات ناراحت کنندس ؟
_ برام مهم نیست چرند نگو
تهیونگ نگاه تاسف باری به دست لرزون جیمین که لباس هاشو تا میکرد انداخت و اخمی کرد .
+ میرم بخوابم امشب خیلی خسته شدم
جیمین همونطور که لباسای تا شدش و سمت اتاقش میبرد بوس هوایی براش فرستاد و لبخند دندون نمایی زد
_ شب بخیر تدی خرسه
***
نگاهی به دفترش انداخت و آهی کشید ، حساب کتاب های این ماهش حسابی بهم ریخته شده بود و مبلغ نسبتا زیادی بدهکاری تا اخر سال داشت
نفس عمیقی کشید و سعی کرد ذهنشو خالی کنه میتونست از پسش بربیاد فقط باید یک کار نیمه وقت دیگه پیدا میکرد
تو حس و حال خودش غرق شده بود که صدای اهسته در زدن کسی نظرش و جلب کرد متعجب سمت در رفت و بازش کرد ، با دیدن جونگ کوک پشت در چشماش گرد شد
+تو ...
حرفش با داخل اومدن و کوبیده شدنش به دیوار کنارشون نصفه موند ، جونگ کوک مثل تشنه ها شده بود حتی اجازه نمیداد جیمین پسش بزنه هربار که جیمین بدنشو تکون میداد بیشتر قفل میشد و البته با برخورد بدنش به بدن کوک بیشتر هم تحریک میشد.
در اخر نفس کم اورد ، از جیمین جدا شد و نگاه عاشقش و جوری به جیمین دوخت که انگار لخت جلوش ایستاده
جیمین اخمی کرد با صدای آرومی زمزمه کرد
+ اینجا چه غلطی میکنی ؟
_ دلم برا...
جیمین هول شده دستشو روی دهن جونگ کوک گذاشت و انگشت اشارشو جلوی دماغش گرفت
+ هیس ، تهیونگ میشنوه
جونگ کوک اخم غلیظی کرد و با چشم و ابرو اشاره کرد که خب که چی ولی جیمین توجهی نکرد و با بستن در و علم به اینکه قرار نیست هیچوقت جونگ کوک با صحبت از اونجا بره ، با دستش اونو مست اتاقش هدایت کرد و در و پشت سرشون بست
جونگ کوک روی تخت نشست و با نگاه مشتاقی به جیمین چشم دوخت منتظر موند تا جیمین در و قفل کنه و کنارش بشینه ، جیمین نیشخندی زد و کنار تخت ایستاد
+ دوستات دستگیر شدن ، تورو کی میگیرن ؟
جونگ کوک ابروهاشو بالا انداخت پوزخند نسبتا غلیظ تری زد
_ مطمئنی دوست داری دستگیر شم ؟
+ از خدامه
_پس زنگ بزن به پلیس به جای اینکه منو از دوست صمیمیت مخفی کنی
جیمین اخمی کرد و برای کم نیاوردن جلوی پسر رو به روش به فکر فرو رفت و این کار باعث شد لباش جلو بیان
_ نمیخوام درگیرشم
جونگ کوک بی طاقت دست جیمین و کشید و با پرت کردنش روی تخت و خیمه زدن روش زمزمه کرد
+ تو همین الانشم درگیرمی
اجازه حرکت و حرف اضافه ای به پسر زیرش نداد ، همیشه همینطور بود ،تمام طول مدتی که عاشقش شده بود پس زده میشد ولی براش مهم نبود، جئونجونگکوک فقط در مقابل یک نفر اینطوری بود .
دستای جیمین و با یک دستش بالای سرش نگه داشت و با پاهاش جفتک هاشو مهار کرد
از کمر بندش برای بستن دستای جیمین استفاده کرد و لباش و به لبای غرغروی جیمین رسوند
نمیخواست امشب و از دست بده ، مخصوصا وقتی میدونست جیمین نگرانش شده و برای چک کردنش تا عمارت اومده بوده
جیمین سعی میکرد با فکر های عجیب غریب از تحریک شدن خودش جلوگیری کنه اما این وقتی جونگ کوک داشت با ولع نیپل هاشو میکمیزد و با دستش دیکشو میمالید امکان پذیر نبود
جونگ کوک شلوار و باکسر جیمین و از پاش خارجکرد و با جفتک هایی که جیمین پرت میکرد توجهی نکرد
دستشو به دیک جیمین رسوند و سعی کرد با هندجاب ارومش و بوسیدن لباش تحریکش کنه تا رامش بشه
بالاخره بعد از چند دقیقه اولین ناله جیمین بین لبای جونگ کوک خفه شد و پسر بزرگتر لبخند شیطونی به چشمای جیمین زد
پیراهن و شلوار خودش و از تنش خارج کرد و بی سر و صدا پاهای جیمین و از هم باز کرد و زبونش و به نقطه حساس جیمین چسبوند تا زحمت پیدا کردن لوب و از سر خودش باز کنه
جیمین تمام چیزی که میخواست باز شدن دستاش و هند جاب دادن به خودش بود اما قطعا این اتفاق نمیوفتاد پس فقط بدنش با هر بار کشیده شدن زبون جونگ کوک به پایین تنش پیچ و تاب میخورد و بی طاقتش میکرد
جونگ کوک بین کارش چیزی شنید که به گوش های خودش شک کرد
+ جونگ کوکاه من خودت م میخوام
روی بدن جیمین نیمخیز شد و گوششو به لباش چسبوند هم زمان انگشتش و نوازش وار روی سوراخ ملتهب و خیس جیمین کشید
_ نشنیدم چیگفتی
جیمین با ناله ضعیفی تکرار کرد
+ میخوامت ، خودت و میخوام
همزمان با اخر جملش انگشت جونگ کوک و داخل خودش حس کرد و با محکم گاز گرفتن لباش ناله بلندش و خفه کرد و لعنتی به تهیونگ و جونگکوک فرستاد.
لباش درد میکرد و نیمه باز مونده بود و بدنش شدیدا داغ شده بود
+ معطل چی هستی ؟
جونگ کوک خندید باورش نمیشد موجود کیوتی که همیشه پسش میزد اینطوری میخوادش ، همیشه تا لحظه اخر مقاومت میکرد و اصرار داشت که لذت نمیبره
همزمان با افکار لذت بخشش در مورد جیمین باکسرش و در اورد و عضو سخت شدش و دست گرفت
_ اولین باره مشتاق میبینمت کاش میشد ناله های بلندتو بشنوم
جیمین اخمی کرد و روش و از جونگکوکی که روش خیمه زد بود چرخوند و با حس وارد شدن آروم جونگکوک لبش و گاز گرفت و چشماش و بست .
***
صبح با صدای زنگ در چشماشو نیمه باز کرد و بدون پوشیدن لباساش باکسرشو تنش کرد ونیمنگاهی به جونگ کوک که دمر خوابیده بود انداخت قفل در اتاقشو به آرومی باز کرد و تهیونگ و دید که با اخم سمت در میره
عقب تر ایستاد ، تهیونگ در و باز کرد
_ روز بخیر ، با من تماس گرفتن و گزارش ...
جیمین شکه شد و گوش هاش کم شنوا شدن
_ باید داخل و بگردیم
جیمین با چشمای گرد شده سمت در رفت و از کنار در نگاه کرد
+ معذرت میخوام اما هیچکس اینجا نیست
_ به هر حال ما حکم تجسس داریم
+ باشه چند لحظه صبر کنید من لباس بپوشم
تهیونگ اخمیکرد و در و نیمه بست و سمت جیمین چرخید
جیمین هول شده سمت اتاقش رفت و جونگ کوکو با نهایت سرعت بیدار کرد و مجبورش کرد از بالکن روی بالکن همسایه بپره و درست لحظه ای که پرده اتاقش و صاف میکرد تهیونگ در و باز کرد با پلیس ها داخل اومد.
***
+ کی همچین گذارش چرتی داده بوده
_ من
جیمین ناباور به تهیونگ چشم دوخت و خواست صداش و بالا ببره که صدای ضربه به در بالکن مانعش شد در و باز کرد جونگ کوک خودش و داخل انداخت
تهیونگ ناباور دستاشو بالا اورد و کف زد
+ براوو جیمین وااو ... انتظارشو نداشتم
جیمین عصبانی با چشمای به خون نشسته سمت تهیونگ هجوم برد و یقشو چسبید
_ احمقی ، تو یه احمق به تمام معنایی ، فکر میکنی اگر اونو اینجا تو خونه ما دستگیر میکردن چی میشد هان ؟
تهیونگ چشماشو چرخوند و سعی کرد دستای جیمین و از یقش جدا کنه
+ میخوای باور کنم مشکلت درگیر شدن ماست ؟
_ پس چی ؟ میخوای پامونو به کلانتری باز کنی
تهیونگ پوزخندی زد و نگاه به خون نشستشو به جیمین انداخت
+ بیخیال جیمین ، وقتی دیشب زیرش ناله میکردی برات مهم نبود با یه خلافکار میخوابی بعد ...
جونگ کوک با شنیدن حرفای تهیونگ عصبی شد و سمتش یورش برد مشتشو محکم به صورت تهیونگ کوبید
جیمین حیرت زده نگاه وحشت زدشو به تهیونگ دوخت و جونگکوک عقب هل داد
_ یا زده به سرت گمشو عقب
کنار تهیونگ که دماغش خونی شده بود نشست و نگران زمزمه کرد
_ ته خوبی ؟ متاسفم... ته ؟
با دیدن لب زخمی شده دوست صمیمیش عصبانی فریاد زد
_ از خونه من گمشو بیرون جونگکوک
+ جیم..
_ گمشو بیرون و منو فراموش کن جونگ کوک شنیدی ؟ من از اشغال خلافکاری مثل توکه به همه ضربه میزنی متنفرم فراموشم کن اگر یکبار دیگه سمتم بیای تحویل پلیس میدمت جدی میگم
جونگ کوک برای اولین بار عمق عصبانیت و خشم تو چشما و صدای جیمین حس کرد ، جیمین فریاد میزد و چشمای جدی و سردش و بهش دوخته بود
نفس عمیقی کشید و چرخید و با قدم های سنگینش از خونه خارج شد و کسی متوجه نشد لحظه اخر قاب عکس جیمین و برداشت ..._________2000
وانشات از بوک ضعف
اتفاقاتی که قبل دستگیری جونگکوک براش افتاده
اگه خوشتون اومد بوک weakness و دنبال کنید .
love you guys 💜
YOU ARE READING
BTS oneshots
Short StoryBTS + کوک من تصمیم و گرفتم و میخوامازت ... انگشت اشاره کوک که رو لباش نشست ساکت شد _ هیس خواهش میکنم جملتو تموم نکن ، جیمینا لطفا عذاب دادن منو تمومش کن حس میکنم با این بی رحمی های جدیدت قلبم داره از کار میوفته *** + التماست میکنم یونگی .. خواهش...