One

1K 155 88
                                    

نامه رو روی صورتم گذاشتم.
بوی خودش رو میداد.
بوی نعنای دم کرده و کاغذ نم گرفته توی ریه ام پیچید.
لبخند زدم.
درس بدون درد بی معنیه.
به خاطر اینکه هیچکس، بدون اینکه چیزی قربانی کنه، هیچ چیزی بدست
نمیاره

اما با تحمل اون و غلبه کردن بهش،
قدرتمند میشی،
قلبی بزرگ بدست میاری، یه قلب آهنی
این منم، مرد آهنی...
فرومن!

***

همه چیز از اون شب شروع شد؛ خاطرات اون شب هنوزم تو ذهنم
می چرخن؛ هنوزم اون شب رو یادمه.
شب تولدم! همه چیز از انباری شروع شد...

***

تو اون وضعیت مسخره، هرکس اگر من رو میدید، اولین سوالی که به ذهنش میرسید این بود:

چرا یک نفر باید خودش رو تو انباری قایم کنه اونم در حالیکه اون بالا کلی
مهمون هست! که اونا هم فقط به یه بهانه اومدن...؛ تولد هجده سالگیم!

تولد هجده سالگی...
خب مسلما تصورم با اون مزخرفی که اون بالا بود خیلی فرق داشت...

یه مهمونی مزخرف با نورهای رقصان و کور کننده و اهنگ های کرکننده و
بوی حال به هم زن الکل!

اون بالا اونقدر جمعیت زیاد بود که توی کل عمارتمون جای سوزن انداختن هم نبود؛ به جرات میتونستم بگم شصت درصد اون آدمها رو حتی یک بار هم تو زندگیم ندیدم! حاضر بودم سر الکس شرط ببندم که حتی نصفی از اون ادما نمیدونن برای چی اینجان تعجبی ام نداره؛ هرکسی دوست داره خودشو به خانواده پرنفوذ ما نزدیک کنه و چه بهانه ای از یه مهمونی بهتره؟

اهی کشیدم و سرم رو به دیوارای نم گرفته انباری تکیه دادم. بوی نم انباری همیشه منو یاد بچگیام میندازه... بچگیام.... اون موقع چه تصوری از هجده سالگی داشتم !؟ فکر میکردم تا هجده سالگی حتما یا تو هاگوارتز در حالیادگیری معجون سازی ام یا عنکبوتی چیزی گازم گرفته و الان یه سوپر هیروام!!! نه اینکه خودمو تو انباری قایم کرده باشم!

نگاهی به ساعتم انداختم، دیر شده بود! تا نیم ساعت دیگه در سالن پذیراییرو باز میکردن تا مهمونا برای شام از باغ برن اونجا؛ اگر سرمیز شام دیر می رسیدم حتما همه متوجه غیبت چند ساعته ام میشدن و خب مسلما منم که حوصله غرغرای پدرمو نداشتم!!

خودم رو با بی رغبتی تا نزدیکی های سالن پذیرایی رسوندم. در سالن هنوز قفل بود؛ پس یه گوشه ایی همون نزدیکی ها ولو شدم تا اینکه صدایی تمرکزمو بهم ریخت!

+اینجایی؟ میدونی چقدر دنبالت گشتیم! ترسیدم؛ فکرکردم دوباره چهارتا ادم دیدی قاطی کردی؛ ول کردی رفتی!

صدای زین بود...

جواب دادم:

+یه جوری حرف میزنی انگار دیوونه ام...

Fe [L.S]Where stories live. Discover now