Thirty Five

215 58 90
                                    

فرومن اینجا بود.

فرومن با من زندگی میکرد.

فرومن توی من زندگی میکرد.

هر لحظه از زندگی من رو تسخیر کرده بود.

با من میخندید و اشک میریخت.

کنار من، پشت در بسته ی اتاق لانا ایستاده بود و با من برای دانشگاه انتخاب رشته میکرد. کنار من برای لانا اشک میریخت و حالش از صحنه جرم بهم میخورد. با من اتاقش رو میگشت و کتاب شیمی جا مونده ای که روش نوشته شده بود استایلز رو پیدا میکرد.

فرومن از توی چشمای من با خشم به پدرم نگاه می کرد.
فرومن با من بود وقتی پدرم نخست وزیر شد چون سامر اون رو کشته بود.

فرومن با من توی اتاق بیمارستان ایستاده بود و به چشمای بی روح جنازه سامر استایلز نگاه میکرد.

فرومن با من بیمارستان رو می دوید.

فرومن وقتی دست زین قطع شد با من بود.

وقتی زین بهم گفت دوستم داره؛ اون توی قلبم ایستاده بود.
فرومن توی لیوان چای نعناع هری بود؛ لای کتاب هاش بود؛ توی یخچال کنار شکلات هاش بود؛ توی گلدون گل همیشه بهارش بود؛ توی لبخند کیوتی و چشمای درشت و براقش بود .

فرومن دستگیره دری بود که اگه چند ثانیه زودتر بازش کرده بودم تارا زنده مونده بود. فرومن صدای خفه ای بود که از توی اتاق هارا به زور شنیده میشد. فرومن دستای گرم کشیش بود؛ لبخند مهربونش بود.

فرومن توی اخرین نفس های میا نفس میکشید.

فرومن اینجا بود.

فرومن با من همه این لحظه ها رو زندگی کرده بود.

فرومن با من نفس کشیده بود .

خندیده بود و گریه کرده بود.

اون تو قلب من زنده بود و چشم های من رو کور کرده بود.
اون من رو احمق کرده بود. احمق کرده بود و چشمام رو رو به حقیقت بسته بود. اونقدری که برای پیدا کردنش دست به هر کار احمقانه ای بزنم با به هر کورسوی امیدی چنگ بزنم.

اونقدر من رو احمق کرده بود که بیام اینجا بشینم و به چرت و پرت های یه روانشناس دیوونه گوش بدم...

+اون از ما قاتل ساخت. از من و برادرم....

+ قاتل؟

اون کسی که دنبالشی منم. منم که میا رو کشتم. اون شب من بودم که توی اون تاریکی به میا شلیک کردم. اون کسی که خواهرت رو تیکه تیکه کرده بود برادر من بود... کسایی که دنبالشون میگردی ماییم؛ من و برادرم.

ما؛ دست های خونی فرومن...

+باور نمیکنم... نمیدونم چه انگیزه ای داری؛ ولی داری دروغ میگی...

Fe [L.S]Where stories live. Discover now