part4

1.4K 61 23
                                    

+تو باعث میشی که کارای اشتباه بکنم
با صدای خمار و بم گفت:اگه از این کار اشتباه لذت ببری چی ؟
+به خاطر همینه که اشتباه میکنم چون لذت میبرم
فرهاد:تو باعث میشی دلم بخواد کل روز لخت تو بغلم باشی‌و از تخت بیرون نیام
سرشو توی موهام فرو کرد تو گوشم
ادامه داد:عطر تنت اون زبون تند و تیزت
شجاعتت جیغ زدنات به طور مزخرفی واسم تحریک کنندس میفهمی ؟
+خدایا ما داریم چی کار میکنیم ما چهار روز نشده که همو میشناسیم
اینو با ناله گفتم
فرهاد:تا وقتی خودت نخوای من نمیتونم کاری باهات داشته باشم اگه دیشب نمیخواستی من کاری نمیکردم ولی تو ازش لذت بردی

همه جای بدنمو نفس میکشید بین پاهام نبض میزد ناخونامو توی عضله بازوش فرو کردم ممکن بود هر لحظه به خاطر برخورد نفسای داغش به پوستم ارضا بشم. چون که من این قابلیتو داشتم
دستشو گرفت بردم بین پاهام
منتظر یه حرکت از سمت من بود زبونشو روی گردنم کشید و محکم مکید همزمان دوتا انگشتشو داخلم فرو کرد
ناله بلندی کردم و بدنم لرزید
زمزمه کرد:خیلی خیسی شلوارمو خیس کردی
تو چشمای پر نیازم زل زد
لبامو گذاشتم روی لباش زبونمو وارد دهنش کردم اونم مشتاق مشغول خودردن لبا و زبونم بود انگار اگه یه لحظه از هم دست بکشیم میمیریم انگار مهم ترین کار دنیا بود
انگشتشو داخلم تکون میداد دردم میکرد ولی عاشقش‌ بودم
دستشو کشید بیرون با دیدن لکه خون کمی روی دستش فهمیدم دیگه هایمن ندارم
فرهاد:تو دیگه مال من شدی
از این حرفش بدنم دون دون شد
دستمال کاغذی برداشت دستشو پاک کرد
بعد توی یه حرکت پیرهنمو از تنم کشید بیرون‌ منم تیشرتشو در اوردم
لبمو گاز گرفت و کشید. جامونو عوض کرد منو رو مبل گذاشت
سوتینمو از تنم بیرون کشید شورتمم دراورد
دستشو اروم روی بازوم کشید سرشو اورد جلو استخون ترقومو بوسید ناله ریزی کردم
خیلی اروم حرکت میکرد انگار میخواست منو بکشه
+اینجوری پیش بری ده بار ارضا میشم
فرهاد:منم همینو میخوام
چشمامو روی هم فشار دادم چرا اخه فرهاد این همه پسر دور منه
با گاز‌ گرفتن نوک سینم از فکر بیرون اومدم جیغ زدم
با یه دستش سینمو تو دستش فشار میداد و اون یکی سینمو تو دهنش فرو کرده بود.
احساس کردم هر لحظه ممکنه ارضا بشم
انگار اونم فهمید نیشگون از کلیتوریسم
گرفت و ارضا شدم
از شدت لذت اشک از گوشه چشمم ریخت
رفت پایین تر بین پامو لیسید و بلند شد
شلوارشو در اورد
صاف نشستم لبمو‌گاز گرفتم به صورتش نگاه کردم
شورتشو با یه حرکت در اورد. دیک لعنتیش که خیس شده بود به شکمش برخورد کرد
لبمو لیس زدم اومد جلو دیکشو جلوی دهنم گذاشت دلم میخواست مثل خودش کلافش کنم
اطراف دیکشو بوسیدم دستشو توی موهامو کرد گفت: میخوای تلافی کنی ؟
خندیدم
سرمو بردم جلو کل دیکشو یهویی تا ته حلقم بردم
سرمو محکم نگه داشت احساس کردم میخوام خفه بشم
که سرمو ول کرد دیکشو از دهنم در اوردم لبام خیس شده بود انگشتشو روی لبم کشید منم انگشتشو مک زدم
چشماشو بست و تو گلو ناله کرد
انگشتشو ول کردم زبونمو دور دیکش کشیدم و سرشو محکم مک زدم
دندوناشو رو فشار میداد و سخت نفس میکشید رو مبل بلند شدم خودمو بهش چسبوندم دیکش محکم به وسط پام خورد فرهاد:تو هر وجب از بدنت فوق العادس توی این مدت کم با من چی کار کردی
خوابوندم روی مبل خیمه زد روم دیکشو چند بار روی سوراخی من کشید
دیگه کلافه شده بودم
+فرهاددد
فرهاد:چی میخوای
+منو بکننننن
با یه ضربه کل دیک کلفتشو داخلم جا کرد با احساس دیکش داخلم احساس کردم نفسم رفت
ناخونامو توی گردنش فرو کردم
فرهاد:خدای من خیلی تنگی
نفس نفس میزد. خودشو اروم کشید بیرون یهویی دوباره داخلم فرو کرد جیغ زدم
لبامو بین لباش قفل کرد و شروع کرد به ضربه زدن داخلم اونم نه اروم یه جوری منو گرفته بود داخلم ضربه میزد که نفسم بالا نمی اومد صدای بدنمون شبیه موسیقی راک کر کننده بود خودشو ازم بیرون کشید. به روی شکم برم گردوند. دوباره خودشو داخلم فرو کرد.
ضربه هاشو محکم داخلم میزد.
از شدت لذتی که بهم وارد میشد دلم میخواست خودمو بکشم محکم روی باسنم کوبید جیغ زدم.باعث شد یه اورگاسم خیلی قوی داشته باشم جوری که از انقباض من دور دیک فرهاد اونم تو گوش من ناله کرد انقدر اورگاسمم طولانی بود که. کل ران پام خیس شد
خودشو کشید بیرون. نشست روی مبل گفت بیا روی دهنم بشین
+اما..
فرهاد:گفتم بیا رفتم بالا بدنمو جلوی صورتش قرار دادم. باوارد کردن زبونش داخلم ناله از سر لذت از گلوم خارج شد. خودمو ری دهنش تکوند دادم که دوتا پامو گرفت منو کاملا روی دهن خودش گذاشت قسمت حساس بدنمو تو دهنش فرو کرد و محکم مکید و ول نکرد احساس کردم الان کنده میشه ولی انقدر لذت بخش بود جیغ کشیدم‌ موهاشو چنگ زدم با گریه اسمشو زدم چ یهویی تو دهنش ارضا شدم منو اورد پایین بی توجه به ارگاسمم خودشو داخلم فرو کرد و ضربه زد جوری ضربه میزد انگار میخواست کل پایین تنشو داخلم فرو کنه
منو تو بغلش محکم گرفت ضربه هاشو تند تند زد جوری که احساس درد و لرت باهم قاطی شده بود
صدای خرناسش توی گوشم پیچید. سینمو چنگ زد
+فر...هااا...ددددد
اسمشو جیغ میزدم زبونشو وارد دهنم کرد و لبامو گاز گرفت برای باز نمیدونم چندم ارضا شدم و با احساس گرمای مایعی که داخلم خالی شد جیغ زدم
خودشو انداخت روم
گردنمو نفس کشید با خستگی نفس نفس زدم
فرهاد:تو فوق العاده ای تو مال منی
خودشو ازم بیرون‌ کشید دست انداخت زیر کمرم و زانوهام بلندم کرد رفت تو اتاق خودش گذاشتم روی تخت خودشم کنارم دراز کشیدو پتو رو روی هر دوتامون انداخت منم به سه نکشید خوابم برد
د.ا.د الی
صبح با استرس از خواب بیدار شدم به فرید که خواب بود نگاه کردم
تکونش دادم گفتم:فرید پاشو بریم پیش آرزو
فرید چشماشو به سختی باز کرد گفت :
بابا بخواب هیچی نشده مگه فرهاد اونجا نیست
+خب واسه همین نگرانم
فرید:میترسی داداشم کاری بکنه
+میترسم با هم دعوا کنن دوتاشون کنار هم شبیه پنبه و آتیشن
فرید:ای بابا حاضر شو سر راه وسایل صبحونه بگیریم
سریع بلند شدم لباس پوشیدم
فرید هنوز تو دستشویی بود داد زدم:اون تو چی کاررر میکنیی
فرید:گزارش بدم؟
+خیلی چندشی
درو باز کرد اومد بیرون گفت:اخه نکه شما تولیدی زنبور عسل داری
خندیدم
سریع لباس عوض کرد سوار ماشین شدیم وسایل صبحونه خریدیم
فرید گفت:ببین فرضو بر این میزاریم این دوتا یه کاری کردین بیا زنگ بزنیم با صحنه دلخراش رو به رو نشیم
+یعنی میگی دوتایی؟اونم آرزو و فرهاد
فرید:ادمن سیب زمینی که نیستن
با یاد اوری دو روز پیش که چه اتفاقی بینشون افتاده گفتم:زنگ بزن زنگ بزن
فرید زنگ زد بعد پنجمین بوق فرهاد برداشت باصدای خوابالو گفت:بله
فرید:فرهاد کا وسیله صبحونه خریدیم میایم اونجا
فرهاد:باشه
گوشیو قطع کرد
ما هم راه افتادیم
د.ا.د آرزو
با صدای فرهاد چشمامو باز کردم در حالی که لباس تنش بود گفت:آرزو بیدار شو الهه چ فرید دارن میان اینجا
با وحشت نشستم رو تخت که دلم تیر کشید
+آییییییی
فرهاد گفت:خوبی
+دلم درد میکنه
فرهاد:پاشو یه چیزی بپوش
+واسم از توی چمدون بیار
رفت بیرون منم بلند شدم جلوی آیینه موهامو مرتب بستم به همه بدنم نگاه کردم خاک تو سرم چقدر خون مردگی رو بدنم بود روی ران و داخل رانم سینه هام
فرهاد با یه دست هودی و شلوار و شرت اومد لباسا رو گرفتم پوشیدم گفتم:سوتین چی
فرهاد :بدون سوتین خوبه
خودمو رو تخت پرت کردم چشمامو بستم
فرهاد:آرزوووووو
+بلههههههههههه
فرهاد:اگه اون دوتا بیان میفهمن ما باهم بودیم
+چرا باید بفهمن
فرهاد:چون کل خونه بهم ریختس
+خب همه رو جمع کن
فرهاد:من؟
+نه پس من ...منو دیشب یه جوری کردی انگار دختر تو عمرت ندیدی بعد این همه انرژی که سوزوندم پاشم وسیله جمع کنم
فرهاد:باهم جمع میکنیم
به سختی بلند شدم بی تفاوت از کنارش گذشتم
لباسای روی زمینو انداختم توی لباس شویی فرهادم بقیه کارا رو کرد. نشستم روی مبل‌ سرمو گذاشتم روی کوسن چشمامو بستم
+من سردمه
طولی نکشید پتو انداخت روم
با صدای در فرهاد رفت درو باز کرد. من اصلا حس اینو نداشتم چشمامو باز کنم

شجاع و زیبا Where stories live. Discover now