part11

956 44 30
                                    

د.ا.د آرزو
روز بعد  با کلی خدافظی و گریه برگشتیم تهران فرید و الهه مستقیم رفتن برای فرودگاه و منو فرهادم رفتیم سمت خونه 
البته با هزار بد بختی رسیدیم طبقه ۴۷
دم در ایستادیم درو باز کرد بلا دوید رفت تو خونه
فرهاد تو بغلش بلندم کرد انقدر کارش یهویی بود مثل گربه پیرهنشو چنگ زدم
+الان میفتم
خندید گفت:نمی‌فتی  میخوام عروسمو اینجوری ببرم تو خونه
خندیدم
وارد خونه شدیم درو با پا  بست
روی زمین گذاشتم به خونه نگاه کردم واقعا فوق العاده بود
همه چی باب میل من بود. گلدونام همه به زیبایی تو خونه چیده شده بود
+اینجا خیلی خوشگله
فرهاد:به مامانت گفتم چیزایی که تو دوست داری رو بچینه
+اما فرهاد من با اسانسور چی کار کنم
فرهاد:مثل الان که باهم اومدیم هر سه طبقه وایسا یه نفس بکش
+صدای همسایه ها در میاد
فرهاد:جز طبقه اول و دوم و بیست و چهارم ساکن دیگه ای نداره
+حداقلل از اون طبقه اولیا رو‌ میگرفت نه پنت هاوس
فرهاد:برگردم دنبال خونه خوب میگردیم
با یاد اوری رفتنش دلم گرفت
+نمیشه منم بیام؟
فرهاد:میدونی که دوست دارم کنارم باشی ولی نمیتونی ازش لذت ببری
فقط ازت یه چیزی میخوام این که مراقب خودت باشی
به قیافه عصبیش نگاه کردم احساس دلشوره داشتم
+به دلم بد اومده نمیدونم چرا
فرهاد:یه سفر کاریه زود تموم میشه در ضمن امروز میریم شرکت تو از این به بعد مدیر عامل شرکت منی
+حقوقم میگیرم؟؟؟
فرهاد:اون شرکت مال توه تازه به بقیه حقوق میدید
لبمو گاز گرفتم گفتم:میخوای مثل زنای بد اموالتو بالا بکشم؟
خندید گفت:من عاشق  این زن بدم
محکم لبامو بوسید که بلا حسودی کرد بلند پارس کرد با بدنش فرهادو حول داد
فرهاد:خوبهههه دختره انقدر حسوده
+چون دختره حسوده
فرهاد خندید گفت:بابا تسلیم 
ازم. فاصله گرفت بلا که از وقتی گرفته بودمش خیلی بزرگ تر شده بود  سگ خیلی خوبی بود و من عاشقش بودم اونم منو دوست داشت 
فرهاد:کیییی غذااا میخوااادد
بلا پارس کرد  دوید سمت فرهاد بالا پایین پرید
+مگه این که اینجوری دوست داشته باشه
فرهاد:بچه شکم پرسته نه منو دوست داره نه تو رو
ظرفشو پر کرد جلوش گذاشت
رفتم توی اتاق با دیدن ویو رو به روم کپ کردم.  پنجره تمام شیشه مشرف به شهر   این خیلی فوق العاده بود در کمد لباسا رو باز کردم همه لباسام  مرتب چیده شده بود البته بیشتر شبیه اتاقک بود تا کمد 
کفش و کیفامم توی یه طبقه بود
لباسمو در اوردم یه دامن کوتاه مشکی با تاپ سفید استین حلقه ای پوشیدم رفتم بیرون  وارد آشپزخونه شدم در یخچالو باز کردم همه خوراکیام توش چیده شده بود با خوشحالی جارکیکمو در اوردم  درشو باز کردم طبق معمول  روی کانتر دراز کشیدم مشغول خوردن شدم. ایپدمو تکیه دادم به گلدون مشغول گشتن توی  اینستا شدم
الهه  خل و چل ده تا استوری گذاشته بود
اخرین استوریشو ریپلای زدم (الهی کوفتت نشه آشغال )
با ضربه محکمی که به باسنم خورد جیغ زدم
+فرهاددددد
خندید گفت:بیا پایین
+نمیاممم 
دستشو بین پام برد چنگول ریز گرفت
+نههه نکننننن  میفتم پایین
نشستم با قهر ازش رو‌گرفتم یه تیکه کیک گذاشتم توی دهنم
کیکمو ازم گرفت
+کییییککممم
دستشو باز کرد گفت:اول بیا پایین
پاهامو دور کمرش حلقه کردم اوردم پایین گذاشتم روی صندلی.
یه صندلی کشید  سمتم نشست
فرهاد:الان باهام قهری؟
اخم کردم سرمو برگردوندم
قاشق کیک جلوی دهنم قرار گرفت
اما نخوردم که خودش کیکو خورد
آب دهنمو قورت دادم
قاشق بعدیم خورد نتونستم تحمل  بیارم
برگشتم  سمتش دستشو محکم گرفتم کیکو خوردم
+کیک منو نخورررر
خندید سرمو بوسید
فرهاد:چی میخوای برات بیارم
ناخوداگاه بغض کردم اشکم روی صورتم ریخت سرمو پایین انداختم
ظرفو روی میز گذاشت صورتمو با دستاش گرفت گفت:چرااا گریهه میکنی
صداش عصبانی بود بیشتر افتادم گریه
پامو دور کمرش حلقه کردم روی پاهاش نشستم سرمو روی سینش گذاشتم
با گریه گفتم:هیچی نمیخوامممم فقط زود بیا باشهه؟
محکم بغلم کرد گفت:آرزو اینجوری نکن رفتن برام سخت میشه
+به دخترای اونجام نگاه نکن مثل دخترای تو انیمه لوند بازیشون زیاده ممکنه دلتو ببرن.
فرهاد:این حرفا چیه میزنی
+یه فامیلی داشتیم زنشو اینجا ول کرد رفت گرجستان اونجا روش زن گرفت
فرهاد خندید گفت:یدونه زن از سر من زیادیه
+فرهادددد
با دست صورتمو پاک کرد  لباشو روی لبام‌ گذاشت مشغول بوسیدن هم بودیم
دیک سفت شدشو بین پاهام احساس کردم عمدا  دستمو بردم بین پام شورتم  کنار زدم با برخورد پوسیم بهش ناله ای توی دهنم کرد ازم جدا شد گفت:میدونی باید بریم شرکت بعد من باید چمدان  جمع کنم
+یه سکس سریع.
زیپ شلوارشو باز کرد  بلند شدم تاپمو در اوردم سینه هام افتاد بیرون
دیکشو توی دستم گرفتم روی‌ خودم تنظیم کردم  نشستم روی
دندوناشو رو هم فشار داد
دستمو دور گردنش حلقه کردم خودمو روش تکون دادم
یه سکس سریع به یه سکس یک ساعته تبدیل  شد   و با اسپنک محکم فرهاد روی پوسیم  لرزیدم و فرهاد هم بعد از دوتا ضربه  دیکشو در اورد  کرد توی دهنم و آبشو تو دهنم خالی کرد
فکر‌ نکنین ایده خوبیه خیلیم حال به هم زنه اما وقتی میبینم فرهاد لذت میبره برای منم لذت بخشه

شجاع و زیبا Where stories live. Discover now