ده ماه بعد
طاها:این اخرین جلسه من و تو حساب میشه میخوایم با هم جمع بندی کنیم
+باشه
طاها:رابطه های جنسیت کنترل و منظم شده ؟
+آره
طاها:بیشتر واسم توضیح بده
+یه وقتایی خواسته های جنسی من سر به فلک میکشید که خب درسته فرهاد به من می رسید اما به شدت خسته و داغون میشدم خیلی وقتا آسیب جسمی می دیدم اما الان همه چی فرق کرده یه جورایی آرامش و نظم پیدا کرده
طاها:احساست نسبت به فرهاد چی؟
+راستش اوایل دوتایی میترسیدیم گاهی وقتا به خودم شک میکردم که نکنه واقعا فقط کشش جنسی به فرهاد دارم اما خب بهم ثابت شد کشش جنسی و عشق دو مقوله جدا از همه
طاها:خوشحالم که اینو میشنوم
+راستش فکر میکنم بیشتر از هر وقت دیگه ای منو فرهاد از زندگی لذت میبریم
به دور از اضطراب استرس و ترس
من احساساتمو به فرهاد انتقال میدادم و ناخواسته زندگیمو متشنج میکردم
طاها:مشکلات زندگی همینه مخصوصا بین زن و شوهر تو مشکلی داشته باشی منتقل میشه به همسر و فرزندت
فرهاد اومده؟
+نه امروز سر کاره
طاها:آریانا پیش کی مونده؟
+فرهاد با خودش برده سر کار اینو ول کن با هادی میخواین چی کار کنین
طاها:راستش نمیدونم میدونی که اینجا شرایط سخته و اصلا نمیتونیم ازدواج کنیم من به هادی گفتم بریم آمریکا اما میگه پس خانوادمو چی کار کنم
+نگران نباش من باهاش حرف میزنمد.ا.د فرهاد
آریانا رو بغل کردم کیفشو دستم گرفتم وارد شرکت شدم
همه سریع جلوم ایستادن با تعجب بهم نگاه کردن سروش اومد جلو کیفو از دستم گرفت
+سلام به همگی امیدوارم همه چی مرتب باشه
آریانا:باااااااااا.....بببببببب.....اااا
خندم گرفت خودمو جمع و جور کردم
+برنامه های امروز دوتا جلسه داریم یکی مربوط به سد سازی سعدیه. و اون یکی هم مربوط به بزرگ راه فلاحیه
که خیلی مهمه پلنا و ماکتا همه باید اماده باشه
سریع رفتم سمت اتاقم
+بابا قربونت بشه امروز دختر خوبی باش
خندید دستشو کوبید به صورتم
+ممنون عشق بابا
گذاشتمش روی میز سروش پشت سرم اومد وسایل بچه رو گذاشت روی مبل
سروش:فرهاد کمک خواستی بگو
+مرسی قربانت یه امروز باید هم کار کنم هم بچه داری
سروش:مگه خانوم الوندی نیستن
+نه متاسفانه کار داشت منم مجبور شدم آریانا رو با خودم بیارم
سروش:تا ده دقیقه دیگه سالن جلسه حاضره
+باشه
سروش رفت بیرون در حالی که شیر خشک درست میکردم برگه هامو جمع و جور کردم آریانا رو بغل کردم شیشه شیر رو توی دهنش گذاشتم
مشغول خوردن شد با چشمای بزرگ سبزش به من خیره شد
+بابا فدات بشه
بغلش کردم بوسیدمش رفتم سمت اتاق جلسه درو باز کردم همه طرف قرار داد هامون اومده بودن
+خوشحالم که می بینمتون
رو کردم سمت سروش:بیا این برگه ها رو پخش کن
در حالی که آریانا توی بغلم بود مسائل و مشکلات پروژه رو میگفتم
+این سد رو نمیشه همینجوری احداث کرد ما باید ظرفیت منطقه رو بسنجیم
وگرنه به مردم و محیط زیست آسیب میرسه
کریمی:جناب الوند شما کار مربوط به ساخت رو انجام بدید پولتون رو بگیرید چی کار به این کارا دارید
+نشد دیگه جناب کریمی من پروژه هایی که بدون دقت و بر پایه بی احتیاطی باشه به عهده نمیگیرم دو روز دیگه در ظرفیت منطقه برای سد سازی دقت نشه
مردم دچار آسیب و خسارت میشن
و با جون هزارن ادم بازی میشه کم چیزی
کریمی:اینجوری باشه ما قرار داد رو بهم میزنیم
+من مشکلی ندارم
مظلومی:فقط طبق قرار داد شما باید جریمه این مدت رو تمام و کمال بپردازید که مبلغی بالغ بر۱۰میلیارد تومان وجه رایج مملکته
در حالی که موهای فر فری آریانا رو با کش مرتب می بستم پوزخندی به کریمی زدم
کریمی رسما توی آمپاس رفت و گفت:هر جور صلاح میدونید همون کار رو بکنید
آریانا تو بغلم خوابش برد با صدای آروم گفتم:پس ما نماینده های خودمون رو به منطقه میفرستیم تا ارزیابی های اولیه رو انجام بدن
بعد کارای مربوط به حساب داری برگشتم توی اتاق اریانا رو گذاشتم روی مبل پتو کشیدم روش
مشغول کار شدم حدود ساعتای سه بعد از ظهر بود که در اتاق باز شد آرزو اومد داخل
د.ا.د آرزو
وارد اتاق شدم فرهاد پشت میز بود آریانا هم خواب بود
+سلام خسته نباشی
لبخند زد رفتم روی پاهاش نشستم
لباشو بوسیدم
فرهاد:خستگیم در اومد
+اذیت که نکرد ؟
فرهاد:نه قربونش برم تو چی کار کردی تموم شد؟
+بله تموم شد فقط خیلی خستم
صورتمو غرق بوسه کرد
+بسه منو خوردی
فرهاد:اگه میتونستم بیشتر میخوردم
خندیدم
فرهاد:امشب جشن میگیریم به خاطر این که خانومم دوره های درمانش تموم شده
+جدییییییی
فرهاد:اره قربونت برم ولی باید کارامو تموم کنم
لباشو محکم بوسیدم
+عاشقتم
فرهاد :من بیشتر
+میگم من واسه فردا شب گفتم مهمونی بگیرم فرید و الهه و مامانم و بابام با گلی و مسعود خان رو دعوت کنم
فرهاد:مشکلی نیست قربونت برم
+واسه باراد کادو خریدم
فرهاد:چی خریدی
+خونس بعدا نشونت میدم
باراد پسر الهه و فرید بود که دو ماهشه
خیلی جیگره کپ فریده تنها وجه اشتراکش با الهه رنگ پوستشه
در اتاق زده شد از بغل فرهاد بلند شدم کنار آریانا نشستم
فرهاد:بیا تو
در باز شد منشی فرهاد اومد داخل یه سری پرونده ها رو گذاشت جلوی دستش
گفت:قربان اینا پرونده های پروژه جدیده نیاز به امضای شما داره
فرهاد:باشه میخونم امضاش میکنم میگم بیای ببری
منشی:چشم
سریع از اتاق بیرون رفت در رو بست
بلند شدم روی میز نشستم فرهاد مشغول خوندن پرونده ها بود. گوشیمو برداشتم به مامان زنگ زدم بعد چند تا بوق برداشت
+الو سلام مامان
مامان:سلام قربونت برم خوبی
+خوبم مرسی شما خوبی؟آراد و بابا چه طورن؟
مامان:خوبن باهم کارتون تام و جری نگاه میکنن
+خوبههههه مامان فردا شب خونه ما دعوتین خانواده فرهادم هستن
مامان:اوههه دخترم هنرمند شده میخوای عروس خوبه بشی
خندیدم گفتم:عروس خوبه بودم مامان جان
مامان:بلا نگیری نوم چه طوره؟
+خوبه امروز با فرهاد فرستادمش شرکت
مامان:وااا خب میاوردی اینجا پیش آراد
+میدونی که با هم دعوا میکنن نمیخوام اعصابت خراب بشه
مامان:دعواشون مگه چقدره بعد دوباره بازی میکنن
+سری قبل یادته آریانا پرتغالو کوبید تو سر آراد
مامان با صدای بلند خندید گفت:دخترت مثل خودت وحشیه
+مامانننن
مامان:یامان قطع کن کار دارم
+راستییی خونه پیدا کردی
مامان:فردا حرف میزنیم
+باشه فعلا
گوشیو قطع کردم
فرهاد:هنوز خونه پیدا نکرده
+نمیخواد پیدا کنه مسئله اینه
فرهاد:یعنی میگی برگشته پیش پدرت؟
+اره ولی از این که بهم دروغ میگن ناراحتم
دستشو روی رانم گذاشت فشار ارومی داد گفت: مگه بده هر دوتاشون به این فرصت احتیاج دارن
+نمیدونم خیلی گیج میشم بهش فکر میکنم
فرهاد:همه چی درست میشه
دوباره مشغول پرونده شد
لبمو گاز گرفتم یه نگاه به اطراف انداختم اتاقش دوربین نداشت اما اگه یکی می اومد داخل چی؟
🔞🔞🔞🔞🔞🔞
یکم فکر کردم یه لامپ بزرگ بالای سرم روشن شد بلند شدم مانتو رو از تنم در اوردم آویزون کردم روسریمو در آوردم
![](https://img.wattpad.com/cover/278542178-288-k999718.jpg)