بند لباس سر خورد افتاد روی بازوم
دست سمیر روی ران پای لختم قرار گرفت اروم حرکت کرد بالا
نفس تندی کشیدم بدنم گر گرفته بود
گرمای دستش روی پوست بدنمو به لرزه در میاورد
یعنی اگه دستش دور کمرم نبود الان روی زمین افتاده بودم
توی یه حرکت منو سر و ته روی شونش انداخت و گفت:اگه جیغ بزنی اراد بیدار میشه از اتاق اومد بیرون منو برد تو اتاق خودش درو قفل کرد
روی تخت انداختم لباسم رفته بود بالا سریع اوردمش پاییندستمو گرفت توی دستش کف دستمو بوسید و گفت:برای همیشه مال من باش
کلافه گفتم:نمیشه
سمیر:تو بخوای همه چی میشه
با کلافگی موهامو به عقب حول دادم
لبشو روی گردنم گذاشت و محکم بوسید هین بلندی کشیدم
چون نقطه ضعفمو میدونست
بازوشو چنگ زدم مشغول بوسیدن گردنم بود از طرف دیگه پراهنمو از بالا کاملا پایین کشید و افتاد روی شکمم سینه هام معلوم شد
سرمو به عقب حول داد لباشو روی گلوم گذاشت رفت پایین تر اصلا دلم نمیخواست جلوشو بگیرم
روی سینه هامو بوسید از بدنم فاصله گرفت تیشرتشو در اورد دستشو دور کمرم حلقه کرد منو به بدنش چسبوند برخورد پوستم به پوستش. دلم خواست همون لحظه بمیرم
سمیر:اگه بگی نمیخوامت الان ولت میکنم
با چشمای خمار بهش زل زدم
لبامو روی لباش گذاشتم یکی از سینه هامو فشار داد توی دهنش نالیدم
پرتم کرد روی تخت پیرهنو در اورد پرت کرد گوشه اتاق
خم شد مشغول لسیدن نوک سینم و گاز گرفتن شد
من چشمامو بسته بودم و لذت می بوردمسفتی بین پاش به رانم میخورد
بلند شد توی یک حرکت شرت و شلوارشو در اورد دوباره روی بدنم خیمه زد پامو دور بدنش حلقه کردم دیکش وسط پام میخورد
سمیر:عاشقتم
کل بدنمو میبوسید حولش دادم روی تخت
پاهامو دور کمرش حلقه کردم روی شکمش نشستم سرمو توی گردنش فرو کردم همون بوی قدیمی همون عطر قدیمی بود
دستشو روی باسنم کشید اروم گفت:آتی
سرمو بلندکردم گفتم:بلهدستشو روی بدنم کشید گفت:تا وقتی بهم اعتماد نداری نمیتونم بهت دست بزنم
+سمیر تو با زنی توی رابطه هستی؟
سمیر:بیشتر از سه ساله هیچ زنی توی زندگیم نیست
میدونستم عادت به دروغ نداره چون که وقتی بهم خیانت کرد ازش پرسیدم زنی توی زندگیته دروغ نگفت
با صدای گریه آراد تکون خوردم
بلند شدم لباسمو پوشیدم بیرون رفتم
در اتاقو بازکردم. آراد وحشتناک گریه میکرد بغلش کردم شیر میخواست.
نشستم سینمو توی دهنش گذاشتم مشغول خوردن شد
در اتاق باز شد سمیر داخل اومد نشست پشت سرم منو توی بغلش گرفت
دستی به سر آراد کشید موهامو جمع کرد گردنمو بوسید به بدنش تکیه دادم
دستشو روی پام میکشید
+سمیر
سمیر:جانم
+این کاری میکنم اشتباه
سمیر:توم هنوز منو دوست داری
با گریه گفت:منو تو یک بار شکست خوردیم من میترسمگردنمو نوازش کرد گفت:تاحالا شده بهت قول داده باشم عمل نکنم؟
+نه
سمیر:بهم اعتماد داری؟
+هم اره هم نه
سمیر:پس اعتماد داری
آراد خوابید بلندش کردم خم شدم توی تختش گذاشتم
سمیر از پشت خودشو بهم چسبوند
احساس نیازی که داشتو حس میکردم
بلند شدم برگشتم سمتش
+من......
همین که خواستم حرف بزنم لباشو روی لبام گذاشت عمیق و طولانی بوسید
از این که میفهمیدم هنوزم اون حس قدیمی قویه و مثل طوفان درونم میپیچه جواب دخترمو چی بدم
من هنوز عاشق پدرتم؟
در حالی که منو می بوسید حولم داد بیرون منو به سمت اتاق خودش برد توی راه لباسمو کامل در آورد
لخت جلوش بودم از لبام فاصله گرفت گفت:هنوزم فوق العاده و بی نظیری
اما نمیدونم هنوز دختر بدی هستی یا نه
خندیدم ناخونامو روی شکمش کشیدم گفتم:من از اون دختر بدی که میشناختی خیلی بد ترم
سمیر:همش با خودم میگم امکان نداره مامان دوتا بچه باشی
شلوارشو در اوردم با دیدنش لبمو گاز گرفتم گفتم:من نوه ام به دنیا اومده و الان اینجام
سمیر:هنوز به عنوان مادر بزرگ خیلی جوونی
