بعد از درست کردن غذا ها رفتم حموم یه دوش گرفتم تا بوی پیاز داغ و غذا از بین بره
وقتی بیرون اومدم فرهاد در حالی که میوه ها رو توی ظرف می چید با تلفن حرف میزد وقتی منو دید تلفنشو قطع کرد گفت:آفیت باشه
+مرسی
صدای جیغ آریانا باعث شد از جا بپرم
آریانای سعی داشت عروسک مورد علاقه بلا رو از دهنش بکشه بیرون واسه همین جیغ میزد
سریع سمتش رفتم بغلش کردم
یه جیغ گوش خراش زد
+آریانااااا جیغ بده جیغ نزن
سرشو پایین انداخت بغض کرد
+اگه جیغ بزنی ناراحت میشم
آریانا:ما....ما..ماااااا.
سرشو بوسیدم گفتم:فرهاد این اخلاق لجباز اریانا به تو رفته؟
فرهاد با تعجب گفت: چییی؟ من؟؟؟
همین دوماه پیش اون پیرهن مورد علاقمو ازم گرفتی و وقتی من دوبار پوشیدمش عمدا پارش کردی
دیدم ضایع شدم لبخند گنده زدم گفتم:فکر کنم به خودم رفته
فرهاد:عجباااا مادر دختر کپ همدیگه شدن بعد گردن من میندازه
گفتم: خیلیم عالی
نشستم روی مبل اریانا حولمو باز مرد سرشو بر پایین مشغول شیر خوردن شد
خندیدم گفتم:اما این مورد به تو رفته
اریانا حولمو دور خودش پیچید و قایم شد این یعنی خوابم میاد
فرهاد نشست کنارم لبامو بوسید و گفت:یه شام بهت بدهکارم
+هوم بله شما خیلی چیزا به من بدهکاری
فرهاد:چی
+یه مسافرت
فرهاد:یونان
+بله اقا فرهاد
کتف و سرشانه و بعد گردنمو بوسید و گفت:نظرت راجع به ماه بعد چیه
+جدی میگی؟؟؟
فرهاد:صد البته
+موفقم
لبمو بوسید بلند شدم آریانا که خواب بود توی اتاقش گذاشتم بلا هم رفت کنار خوابید
وارد اتاق خودمون شدم فرهاد پشت سرم اومد
+ساعت چنده؟
فرهاد:۵
🔞🔞🔞
+پس زوده لباس بپوشم
پشت سرم ایستاد دستشو دور دوتا سینم قاب کرد گفت:هیچ وقت لباس نپوش
لبمو گاز گرفتم
حوله رو از تنم در اورد گردنمو محکم لیس زد نفسای گرمش و زبونش روی گردن و سینه هام باعث میشد زیر دستش سست بشم
لباسش و در اورد نشست روی تخت موهامو با کلیپس جمع کردم رفتم سمتش حولش دادم روی تخت
روی شکمش نشستم روی بدنش دراز کشیدم گردنشو مکیدم لاله گوششو مک زدم
یهویی منو به پهلو دراز کرد خیلی سریع کل دیکشو واردم کرد آه غلیظی کشیدم
فرهاد:دلم نمیخواد یه سکس نصفه داشته باشم ممکنه مهمونا بیان
ضربه های سریع و محکمشو داخلم میزد
سرشو توی گردنم فرو کرد و محکم گاز میگرفت
دستشو بین پاهام برد
کلیتوریسممو شروع کرد به مالیدن
فرهاد:زود باش دختر کوچولووووو
من منتظر توم
با این حرفش یهویی لرزیدم چشمامو فشار دادم جیغ آرومی کشیدم
بعد از چند تا ضربه محکم بالاخره فرهادم ارضا شدبرگشتم سمتش لباشو بوسیدم
+خیلی سریع بود
🔞🔞🔞
فرهاد:مهمون داریم وگرنه از خجالتت در می اومدم
بلند شد خودشو و منو تمیز کرد صدای زنگ در اومد
+بدو بدو بدو
سریع لباس پوشید رفت منم سریع لباس پوشیدم
یه پیرهن بلند یقه چپ و راست طرح دار مشکی با گلای ریز نارنجی و قرمز
موهامو مرتب کردم رژ لب زدم کمی ادکلن سریع رفتم بیرون آقا جون و مامان گلی با فرید و الهه و باراد
توی حیاط رفتم
محکم مامان گلی رو بغل کردم
+ سلام خوش اومدی مامان جون
صورتمو بوسید گفت:سلام به روی ماهت مادر خوبی
+خوبم قربونت بفرمایید تو
آقا جون رو بغل کردم گفتم:مسعود جون چه طوری
مسعود:دختر ده بار گفتم نگو مسعود جون
+چشم مسعود جون
فرید خندید اقاجون با خنده گفت:امان از دست تو
بعد از محکم بغل کردن الهه و فرید
بالاخره به مریم خانوم رسیدیم
با خوش رویی گفتم:خوش اومدی
مریم:ممنون ببخشید مزاحمتون شدم
+این چه حرفیه عزیزم خوش اومده خوشحال شدیم
رفتیم داخل نشستیم
باراد رو بغل کردم
+من قربون اون دماغ فندقیت بشم عسل خاله
فرهاد:زنعمو
الهه:خاله
فرید:زنعمو
+خاله
گلی:هم خاله هم زنعمو چه فرقی داره