2K 442 667
                                    

سلااااام🤗🤗🤗
پارت دوم تقدیم بهتون😍

فقط یه توضیح کوچولو راجع به یه عبارت بدم بهتون:
◇لحن نافذ: درواقع صدای گرگ درون آلفاهاست که در مواقع نیاز، از اون برای مطیع کردن امگا ها یا آلفاهایی که قدرت کمتری دارن استفاده میکنن. تاثیر این لحن روی آلفا ها فقط در حد پا پس کشیدن از هر بحث و جدلیه، ولی برای امگاها این لحن باعث ضعف و تسلیم شدنشون میشه. به طوری که اختیار رفتاراشون به گرگ درونشون داده میشه.

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

بعد از نیم ساعت و انجام هماهنگی های لازم و صحبت کوتاه کریس و پدرش، حالا همه توی اتاق سهون منتظر بودن. پسرها ساکت مشغول پراکندن رایحه هاشون بودن. همه چیز رو به کریس سپردن تا فرصت مناسب رو برای حرف زدن پیدا کنه. شیوون برای جواب دادن به تماس مهمی از اتاق خارج شد.

-میشه خواهشا برای یک دقیقه هم که شده رایحه هاتونو کنترل کنید؟

لی بود که ملتمسانه از آلفاهای تو اتاق درخواست کرد.عرق های سرد روی صورت پسرش و بی حالیش داشت خیلی طولانی می شد و دیگه حتی به صدا زدن های پدرش جواب نمی داد. بزرگترین ترسش از این بود توی این شرایط سهون تو هیت بره و فقط خدا باید از سه تا آلفای تو اتاق نجاتش می داد.
کریس که متوجه دلیل نگرانی لی شده بود بی اهمیت و با چهره خنثی گفت:

*شما بهتر نیست نگران خودتون باشید جناب اوه؟

لی متعجب و سوالی سرش رو به سمتش برگردوند. سیاست های کریس رو می شناخت. اون کسی بود که بعد از پدرش بدون شک رییس جمهور می شد. ولی شرایطش الان جوری نبود که بخواد به فکر سیّاسی اون پسر باشه .تنها مورد مهم زندگیش الان سهون بود. گیج به چهره خونسرد کریس نگاه کرد:

-منظورتون رو متوجه نمیشم...

کریس با قدم های محکم سمت تک مبل اتاق سهون قدم برداشت و با نشستن روش، پاش رو روی پای دیگرش انداخت و با کمی کج کردن سرش پرسید:
*واضح نیست؟

وقتی نگاه سوالی لی رو دید،ادامه داد:
*شما یک همسر و دو فرزند دیگه به علاوه یک داماد دارید. فکر کنم به زودی صاحب نوه هم میشید.

متوجه مفهوم و دلیل این حرف ها نمی شد. خب اون کسی بود که خانواده اش رو می شناخت، که چی؟! کلافه از حال سهون و بی حوصله از بازی کریس گفت:
-میشه منظورتون رو واضح بگید؟

کریس ابرویی بالا انداخت و با اشتیاق گفت :
*البته...

آرنجش رو روی زانوهاش گذاشت دست هاش رو بهم قفل کرد:
*شما بهتره نگران خودتون و بقیه اعضای خانوادتون باشید و نگرانی بابت امگامون رو به خودمون بسپرید.

"امگامون"؟! لی شوکه از جمله بندی و کلمه ای که شنیده بود برای ثانیه ها نفس کشیدن هم از یاد برد و فقط خیره به کریس نگاه کرد‌. باورش نمی شد چیزی که شنیده حاصل یک کابوس نباشه.

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now