⓸⓶

1.7K 429 316
                                    

سلاااام❤
یه عذرخواهی بابت دیرکرد😍
دیروز و دیشب اصلا حال مساعدی نداشتم و الان هم ندارم البته!
ولی نتونستم کلا این هفته رو بیخیال شم😢

♡♡♡♡♡♡

تمام وسایل جلوی دیوار رو کنار زده و کل سفیدیش رو به یک آلبوم بزرگ و واحد از عکس پسرهاش تبدیل کرده بود. چیدمان خونه به حالتی تغییر کرد که تنها مبلِ قابلِ نشستن، مبل سه نفره‌ی روبروی دیوار عکس‌ها بود.

بعد از دو ماه و نیم، هیچول با شرایط به سبک خودش کنار اومد. وقتی کریس برای بردنش از خونه اومد و خواست جلوی چانیول رو در نبود خودش بگیره، هیچول کسی بود که مخالفت کرد. شاید خودش هم به این نزدیکی نیاز داشت که به پسر بزرگترش گفت "اگر این راهی برای بخشیده شدنه، قبولش می‌کنم!"

حالا روبروی عکس‌هاشون، روی مبل با یک ماگ قهوه نشسته بود و به ترتیب همه رو از بالا به پایین نگاه می‌کرد. چشم‌هاش روی عکس خندونی از سه برادر خشک شد. توی عکس جونگین وسط ایستاده بود و برادرهاش دوطرفش در حال فشردنش بودن، در حالی که دست آزاد هر کدوم، یک طرف دوربین رو نگه داشته بود. تمام حواس هیچول روی لب‌های خندون کوچکترین پسرش بود؛ پسری که کریس می‌گفت دلخوره و از اون روز هر چقدر زنگ زد، به تماس‌هاش جواب نداد! باز هم اشتباه کرده بود؟!

با فرو رفتن مبل و حس نشستن کسی کنارش، نگاهش از عکس‌ها به سمتش برگشت. شیوون با موهای خیس و حوله‌ی کوچکی دور گردنش، کنارش نشسته بود! خستگی زیاد رو از گودی زیر چشم‌هاش می‌شد تشخیص داد.
-می‌خوای استراحت کنی؟ یک ساعت هم نشده که رسیدی!

شیوون در حالی که با دستش حوله رو روی موهای خیسش می‌کشید، قفل موبایلش رو باز کرد و با انبوهی از پیام‌ها مواجه شد. ساعت ۷ صبح بود و فقط یک ساعت وقت داشت به جلسه‌ی دولت برسه. سرش رو به دو طرف تکون داد:
+نمیشه! نیاز به استراحت دارم ولی توی این اوضاع نمی‌تونم!

هیچول نگاهی به ماگ قهوه‌ی دست نخورده‌ی بین دست‌هاش انداخت و با کمی مکث اون رو سمت جفتش گرفت:
-بیا حداقل قهوه بخور برای چند ساعتی انرژی داشته باشی!

موبایلش رو کنار گذاشت و با لبخند بی‌حالی ماگ رو ازش گرفت.به حدی خسته بود که نخواد برای رد پیشنهادش، تعارف کنه. آروم قُلُپی از قهوه‌اش خورد و چشم‌هاش رو از گرمای فوق العاده‌اش بست. لبخند روی لب‌های هیچول هم جا خوش کرد. چشم‌هاش خیلی کوتاه به سمت عکسی که اخرین بار مقصد نگاهش بود، برگشت و این بار چهره‌ی کریس براش پررنگ شد:
+کریس موافقه؟!

شیوون چشم‌هاش رو بی حال باز و بی حواس زمزمه کرد:
-با چی؟!
به صورتش نگاه کرد که انگار در حال چرت زدن توی بیداریه. دست هیچول سمت حوله‌ی دور گردن جفتش حرکت کرد و خیلی آروم مشغول خشک کردن موهاش شد.
+با جانشینِ تو شدن!

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now