سلاااام خوبین؟!😍❤️
امتحاناتون تموم شد؟! خوب بودن؟!
بیاین به آغوش فیکها برگردین دیگه بسه جقدر درس میخونین😔😂😂•~•
چتریهاش به لطف مدل جدیدی که آرایشگر زده بود، به بالا حالت گرفت و پیشونی سفیدش رو مشخص میکرد. قاب کامل صورتش، چهرهش رو از معصومیتی که همیشه گَرد کودکی روی پوستش میانداخت خارج کرد و کمی بزرگتر از سن و سالش نشون میداد. پیراهن سفید و کت مشکی روی تن لاغرش به خوبی نشسته بود و بعد از مدتها لباس گشاد پوشیدن، بلاخره یک لباس روی تمام زوایای بدنش با سایز اصلیش نشسته بود و هیکل ظریف اما جونگرفتهش رو به نمایش میذاشت. انقدر که دو آلفای همراهش، تا دقیقهها نمیتونستن برای نگاهشون رو ازش بردارن.
سهون از لحظهی اولی که پاشون رو از خونه بیرون گذاشتن، دلهره و اضطراب داشت. بیشتر از یک نیمقدم از آلفاهاش فاصله نمیگرفت و به حدی ساکت، آروم و مطیع شده بود که هر دو برادر متعجب و تا حدودی نگران شدن. دو برادری که خودشون هم به حد زیادی بیانرژی و سنگین به نظر میرسیدن. انگار استرس و جو موقعیت جدیدی که قرار بود باهاش مواجه بشن، همشون رو به لایههای امن داخلیشون کشونده بود.
قرار گرفتن توی محیط جدید آرایشگاه و برگشتن نگاه آرایشگرها سمتشون، سهون رو بیشتر از قبل معذب کرد. توی تمام مدتی که روی صندلی نشسته بود، کای رو به اجبار کنار خودش نگه داشت و دستش رو محکم فشار میداد. انگار میخواست مطمئن شه که اگر اتفاقی بیفته تنها نیست. و حالا که کارش تموم شده و به اصرار چانیول لباسهاش رو هم پوشید، معذبتر از قبل، روی صندلی انتظار آرایشگاه توی خودش جمع شده بود.
سرش رو پایین انداخت و همزمان که خودش رو با انتهای کراواتش مشغول کرده بود، نگاه زیرچشمیش گهگاهی موقعیت آلفاهاش رو بررسی میکرد. کای جلوی آینه ایستاده و درحالیکه یقهی پیراهن مشکیش رو مرتب میکرد، با چپ و راست کردن سرش، موهایی که به سمت چپ حالت گرفته و فقط یک دستهی باریک از اونها روی پیشونیش افتاده بود رو چک میکرد. استایل سرتاپا مشکیش، با پیراهنی که سه دکمهی بالاییش باز بودن، چشمهای هر کسی رو مجذوب به خودش میکرد.
سهون هم از این قاعده مستثنا نبود، انقدر که بازی انگشتهاش با کراواتش متوقف بشه و سرش رو کمی به جلو و راست خم کنه. نمیدونست توی یقهی باز کای دنبال چیه اما انگار کنجکاو بود بدونه تا کجای بدنش مشخصه. علاوه بر این نمیتونست از زیبایی ترکیب مشکی پارچه و پوست نسکافهای آلفاش چشم برداره. گردنبند ظریف طلایی که دور گردنش آویزون بود، فقط درخشش پوست صاحبش رو دو برابر میکرد. صدای غرغر ریز و بازیگوش گرگش رو برای جلب توجه آلفاش شنید و لبهاش ناخودآگاه به جلو حالت گرفت.
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...