⓼⓷

1.2K 341 149
                                    

سلااام❤️❤️
امیدوارم حالتون خوب باشه و تعطیلات تابستون بهتون خوش بگذره😍❤️

•~•

-فکر نمی‌کنم هنوز زمان مناسبش باشه و جدا از اون، امکان همکاری قربانی‌ها باهامون کمه. حتی مطمئن نیستم چطور باید نزدیکشون بشیم که جاسوس‌های هان راپورتمون رو ندن وقتی معلوم نیست کی دوسته و کی دشمن...

بکهیون همزمان با ماساژ دادن پیشونیش با سرانگشت‌هاش، درحالی‌که سوابق قربانی‌های زنده‌ی بی‌شرمی هان رو توی لپ‌تاپ مقابلش بالا و پایین می‌کرد به آرومی زمزمه کرد و چیزی جز یک نفس عمیق از آلفای مقابلش دریافت نکرد. پیدا کردن تمام آلفاهایی که مورد تجاوز قرار گرفتن سخت بود چون یا مدارکشون در دسترس نبود یا با هویت متفاوتی زیر نظر خود هان مخفیانه زندگی می‌کردن. با این وجود، بکهیون به خوبی تونست از راه‌هایی که هیچ رد و نشونی ازش باقی نمونه تمام اسم‌ها رو بیرون بکشه اما این حتی یک صدم مشکلشون رو حل نمی‌کرد.

چشم‌های کریس از کم‌خوابی و خستگی به سوزش افتاده بود ولی همچنان سعی می‌کرد نگاهش روی تصاویر پرونده‌ی پزشکی‌ای نگه‌ داره که احتمالا سال‌ها توی زیرزمین خاک خورده بودن. پرونده‌هایی که به لطف کیونگسو به عکس‌هاش دست پیدا کردن ولی کاغذهای پاره شده یا صفحات گم‌شده‌ش هنوز از نقطه‌های مجهول مدارکشون محسوب می‌شد. برای الان پیدا کردن اسم پزشک‌های معالج هم کافی بود تا سوابقشون رو بررسی کنن. عینکش رو با نوک انگشتش کمی بالا داد و با ابروهای بهم گره خورده پرسید:

+پس در واقع داشتنِ این مدارک با نداشتنشون فرقی نداره... انگار روی صفر بودیم و موندیم...

بکهیون از بالای چشمش نیم‌نگاه کوتاهی به کریس انداخت و درحالی‌که داشت نتیجه‌گیری توی ذهنش رو بالا و پایین می‌کرد، جواب داد:

-صفر؟! نه ما منفی بودیم و خودمون رو به صفر رسوندیم... این خودش پیشرفته.

نگاهش رو به جدولی که از نکات مهم مدارک، توی لپ‌تاپ درست کرده بود داد و با بالا انداختن یک تای ابروش اضافه کرد:

-شاید هم بالاتر از صفر...

وقتی نگاه سوالی کریس رو دید و خیالش از جلب کردن حواسش راحت شد، ادامه داد:

-اولش برام عجیب بود که فاصله‌ی محل زندگی و کار و حتی نوع شغل تمام این آلفاها، انقدر بی‌ربط و دور از منطقه‌ایه که تحت نظارت هان و زیردست‌هاشه... اما وقتی شبکه‌ی کاری هر کدوم رو دنبال کردم به یه چیزی رسیدم که جز روی کاغذ قابل فهمیدن نیست...

با برگردوندن صفحه‌ی لپ‌تاپ سمت آلفا، کمی بدنش رو جلو کشید و سرش رو کج کرد تا خودش هم به محتویات روی صفحه دید داشته باشه و با گذاشتن انگشتش روی یک اسم، ادامه داد:

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin