1.9K 398 777
                                    

سلاممم چاقو به دستان واتپد🔪😂
پارت این هفته😋

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

پشت میز کارش نشست و درحالی که بکهیون رو با دست به نشستن دعوت میکرد گفت:
×مشتاق دیدار ...

بکهیون تنها بود. قصد اولیه اش همراه کردن سوهو با خودش بود اما درنهایت با دیدن ضعف پدرش و اینکه شاید حضور یک امگا کار رو براش سخت کنه، تنها اومدن رو انتخاب کرد. پوزخندی زد و در حالی که عملا دعوت به نشستن رو با قدم برداشتن سمت میز رد میکرد گفت:
*کاش منم میتونستم همین رو بگم آقای وو...

چانیول ابرویی بالا انداخت. انگار پسر روبروش شمشیر رو از رو بسته بود. خب چان هم اصراری به زبون بازی نداشت، این شگرد کریس بود نه خودش. ولی بی نهایت دلش بازی میخواست.با نگاه کنجکاوی پرسید:
×چی باعث میشه اینو نگید؟

بک چشمش رو تو حدقه چرخوند و گفت:
*واضح نیست؟
چانیول با حالت تمسخرآمیزی دست هاش رو دو طرفش گرفت و شونه هاش رو به علامت ندونستن بالا انداخت.بکهیون تقریبا به میز چسبید و با نگاه جدی گفت:
*برادرم... مشتاق دیدار کسایی نیستم که به زور برادرم رو با خودشون بردن.

چان تک خنده ی بلندی کرد و درحالیکه انگشت هاش رو بهم قفل میکرد گفت:
×آهان...برادرت...فقط نمیفهمم...
چشم هاش رو ریز کرد و نگاهش رو به نگاه جدی بک داد:
×به زور؟من یادمه امگامون رو تو آغوشمون به خونمون آوردیم نه به زور...

بک دستش رو روی میز گذاشت و کمی خودش رو سمت چان متمایل کرد. با ابروهای بالا رفته و لحن جدیش گفت:
*امگای ما؟ زیادی تند میری... حواست باشه چپ نکنی...

فشار عصبی روش زیاد بود و سعی میکرد آروم باشه. انگشت اشاره دستش رو چند بار روی میز زد و با لحن شمرده ای گفت:
*سهون... امگای... هیچکس ...نیست.

دست هاش رو روی سینش جمع کرد و صاف ایستاد.
*تجاوز به حریم خصوصی یک خانواده و بردن امگا وقتی بیهوشه و تو حالت طبیعی نیست یعنی به زور بردنش.

بی حوصله نگاهی بهش انداخت:
*فقط اومدم دنبال برادرم که ببرمش خونه اش... با شما کاری ندارم...

چانیول که با سرگرمی به الفای دیگه نگاه میکرد، با آرامش ساختگی از جاش بلند شد و طرف دیگه میز دست هاش رو تکیه داد و با خیره شدن به چشم های بک مثل خودش شمرده گفت:
×سهون...امگای... ماست...
لبخند حرص درآری زد و ادامه داد:
×و خونه سهون جایی که آلفاهاش باشن...

بک درک نمیکرد اینهمه اعتماد به نفس از کجا میاد. نیشخندی زد و گفت:
*آلفاهاش؟فکر نکنم سهون انقدر زود به غریبه ها وابسته شه...

تاکید روی کلمه "غریبه ها" باعث شد چان عصبی بشه. با دندون های چفت شده غرید:
×شما به آلفاهایی که یک امگا رو مارک کردن میگید غریبه؟

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now