⓹⓪

1.8K 445 624
                                    

سلاااام❤️😍
خوبین؟! من به لایو چن نرسیدم و‌ حتی هنوز ویدئوهاش رو ندیدم ولی مطمئنم همتون ازش لذت بردین😍❤️
بعد از آپ میرم که منم لذت ببرم از دیدنش🥺❤️

•~•

×باورم نمیشه!

کای چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و چسب زخم رو با دقت روی خراش پشت گردن برادرش چسبوند. واقعا از شنیدن هزارمین بار این جمله از زبون چانیول کلافه شده بود. خودش به حد کافی به‌هم ریخته بود و غرغرهای برادرش اعصابش رو بیشتر خُرد می‌کرد. فوت آرومی روی چسب کرد و باعث جمع شدن گردنش شد. خنده‌ی کوتاه و بی‌صداش رو خورد و این‌بار به مقصدی که چشم‌های چان بهش خیره بود نگاه کرد. دستش رو از پشت روی شونه‌‌ی برادری که روی صندلی نشسته بود، گذاشت و با دراماتیک‌ترین حالت ممکن زمزمه کرد:

+به نظرم دیگه وقتشه باور کنی یولی!

کمرش رو خم کرد و سرش رو دقیقا کنار سرش قرار داد و با صدای آرومی ادامه داد:

+اگر بعد از انداختن نصف اون وسایل توی سطل زباله، اون هم با دست‌های خودمون، باورش نکردی حداقل بعد از دیدن سوختنشون جلوی چشم‌هات، باید باور کنی!

چانیول چشم‌هاش رو با حرص روی هم فشار داد. کم برای حس رایحه‌ی مخلوط کریس و سهون حرص نخورده بود که حالا با این اجبار از سمت برادر بزرگترش روبرو بشه. اصلا نمی‌فهمید چرا کریس انقدر جدی به حرف سهون گوش داد و همه‌ی اتاق رات رو خالی کرد؟! خالی؟! کاش فقط خالی کردن اون اتاق لعنتی بود. نصف اون وسایل داشتن جلوی چشم‌هاش توی استخر خالی تراس سوزونده می‌شدن و هیچ کاری از دستش برنمی‌اومد، به جز نگاه کردن به سهونی که توی آغوش آلفای بزرگتر پناه گرفته بود و گُر گرفتگی لپ‌هاش از شعله‌های آتیش حتی از این فاصله هم مشخص بود. دست به سینه به پشتی صندلی تکیه داد و بی‌توجه به برادر کوچکترش که دم گوشش وایساده بود با عصبانیت فریاد زد:

×حالا که همشون رو سوزوندی... بیا این طرف خودت نسوزی!

سهون کمی، فقط کمی، آروم گرفته بود و آلفایی که الان از پشت بغلش کرده و فرومون‌هاش رو آزاد می‌کرد، به شدت روی این آرامش تاثیر داشت. بعد از شکستن شیشه‌ها و زخمی شدن چان، عذاب وجدان راحتش نمیذاشت اما بعد از اون، وقتی کریس ازش توضیح خواست و دلیل کارش یادش اومد، آلفاها دوباره مورد غضبش قرار گرفتن. و در نهایت تمام عصبانیتش رو با دور ریختن و سوزوندن گوشه‌ای از اون اسباب‌بازی‌های زشت خالی کرد. خب... نه همه‌ی عصبانیتش رو!

با شنیدن صدای چانیول، اخم دوباره ابروهاش رو به‌هم گره زد و لب‌هاش رو با حرص بیرون داد. گره دست‌های کریس رو بی‌هوا از دور شکمش باز و حتی آلفای بزرگتر رو هم شوکه کرد. کمی نزدیکتر به آتش کوچک شده‌ی استخر ایستاد و بدون اینکه به چانیول نگاه کنه با صدای بلندی جواب داد:

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt