⓶⓶

2.1K 421 1K
                                    

سلااااام❤❤
مشغول ادیت پارت بودم،
یهو بک اومد توییتر!
بعد داشتیم از ابراز عشقش به اری های خودش میمردم یهو دیدم کای اومد لایو😭😭
ای خدااا همزمان با قلب دیوانه ی من چه میکنین اخه فشنگترینا؟😍😍😭

بکهیون عزیزمون😌 پیانوی زنده به قول آیدین و ایمان! 👀
برای سومین باز برنده بهترین آرتیست مرد سال مامای ×××××× شده😌❤
پسرهامون به هر چیزی دست بزنن طلاست آخه خودشون جواهرن😍😍😍

اگه بخوام از تمام ذوق های هفتم باهاتون حرف بزنم یه پارت جدا گونه میشه! پاشین بیاین چنل دیلیم یه کم اختلاط انلاین داشته باشیم باهم😌😌🔪🔪🔪🔪🔪🔪

دیدین هیوا برام چی درست کرد؟هق😭
من خیلی خوشحالم که انقدر آدم های مهربون دور و برم دارم😭😭
آخه قلبمو به بازی گرفتی دختر😭😭
اینکه همیشه کنار غم و شادی و غرغر و همه چیزم هستی و آغوشت برام بازه خودش یه دنیا ارزشه برام😭😭😭❤❤
بعد میای انقدر قشنگ جاتو تو قلبم محکم میکنی میری؟!😭❤
ببیتیدش اخه:

دیدین هیوا برام چی درست کرد؟هق😭من خیلی خوشحالم که انقدر آدم های مهربون دور و برم دارم😭😭آخه قلبمو به بازی گرفتی دختر😭😭اینکه همیشه کنار غم و شادی و غرغر و همه چیزم هستی و آغوشت برام بازه خودش یه دنیا ارزشه برام😭😭😭❤❤بعد میای انقدر قشنگ جاتو ت...

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

"چرا اجازه دادم؟! چرا حس خوبی از اون نوازش ها گرفتم؟! اون ها، دست هایی نیستن که بهم آرامش بدن! اون ها فقط بهم بزرگترین درد هام رو دادن! اون ها منو فقط لایق درد میدونن، نه آرامش! "

انگشت هاش دوباره لای موهاش قرا گرفت و با فشار کوچیکی تارهاش رو کشید. حس می کرد باید آثار آرامشش رو پاک کنه! حس می کرد باید خودش رو به خاطر چند دقیقه ای که گذشت تنبیه کنه!

"کاش یه گوشه ناپدید میشدی! کاش اصلا نبودی! من گرگم رو نمیخوام! تو یه احمقی! به هیچ دردی نمیخوری!اضافی اب!باعث دردسری! من تو رو نمیخوام! من خودم رو نمیخوام! چرا همه چیز دیروز تموم نشد؟! چرا انقدر داره طولانی میشه؟! چرا این کابوس انقدر ادامه داره؟"

تمام دقیقه های تنهاییش با سرزنش خودش و گرگش همراه بود. به حدی که میتونست اندوه گرگش و گوشه گیریش رو حس کنه! بار کلماتی که خودش به گرگش نسبت میداد، اون رو سرخورده تر می کرد. سهون فقط کار ها و حس های غیر ارادی رو نمیخواست. کارهای غیر ارادی همیشه با درد براش همراه بودن! شاید دنیا برای سهون، تو لذت نبردن از زندگی خلاصه شده بود؛ وگرنه این حجم از محدودیت و بدبیاری برای یک ادم معمولی، زیادی بود!

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Où les histoires vivent. Découvrez maintenant